جمعه ۲ آذر
آرام جان ... شعری از علیرضا مسیحا
از دفتر عاشقانه نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۸ ۱۰:۲۴ شماره ثبت ۸۱۶۳۴
بازدید : ۴۴۲ | نظرات : ۶
|
آخرین اشعار ناب علیرضا مسیحا
|
هرشبی با عکست ای آرام جان
درد دلها می کنم اما نهان
نیستی در بینِ آغوشم ولی
دل شده تنگ تو قدِّ آسمان
رفتی اما رفتنت باور نشد
زیر لب آهسته میگفتم بمان
پیرِ عشقم، رنگ مویم را ببین
با تو این دل تا کنون مانده جوان
رستمی در شهر بودم بی وفا
رفتنت من را نموده ناتوان
سوی چشمان مرا آخر گرفت
گریه های تلخ چشمم، بی امان
بارش باران دوباره زنده کرد
خاطرات رفته ی از یادمان
دست لرزان، پای لرزان میشوم
نام زیبای تو آید هر زمان
آخرِ این قصه میمیرم ولی
جسم و جانم را تویی روح و روان
علیرضا مسیحا
جمعه 25/11/1398
ساعت: 20:20
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.