سکوتِ مطلق
امروز 13سپتامبر سال 2018میلادیست
صدای درد هایم را هم نمیشنوم
همان درد هایی ک یک عمر درونِ گوشم صدای سگ زوزه های خودم را اکو میکردند
درد هایی که مجبور بودند مرا تنها نگذارند
اینجا نه از صدای گیتاره ناکوکم خبریست
نه از ان ادماهای بی مصرف زندگیه کسالت بارم
تنها چیزی ک حس میکنم تنهاییست
تنهایع مطلق
اری
خدا هم اینجا نیست
همان کسی ک تمام عمر کنارم بود
همان کسی که هوای بی کسی هایم را داشت
مرا سرزنش نکن
من خودم را هم فراموش کرده ام که بیاورم
تنها کسی که به هم قول دادیم یکدیگر را تنها نگذاریم
سرد است
تمام موهای تنم سیخ شده اند
سوی چشمانم را از دست داده ام
هیچ چیزی را نمیبینم
هیچچیزی
چشمه ی وجودم دگر نمیجوشد
خسته ام خسته
تعداد ضربان هایِ بی وزنِ قلبم کمو کم تر میشود
رگ هایم همه خسته شده اند
خسته از این انتظارِ واهی
سرخ رگ ها و موی رگ ها
تمام دریچه ها را بسته اند
انها هم برای من بی حوصلگی میکنند
مزخرف است
هیچ راه فراری برایم نیست
بدشانسی اینجاست که لبخندم راهم گم کرده ام
مغز مریضم دگر فرمان حمله نمیدهد
روحم بی قراری میکند
او نیز میخواهد کالبدِ جسمِ بی ارزشم را بدرد
جوری بالو پرم را چیده اند ک صدای مضحک حنجره ام در نمی آید
اینجا ماورای ان چیزیست ک از زندگی انتظار داشتم
امید و هدف؟ هه
امیدو هدف معنای تهی پیدا کرده اند
انقدر ضعیف شده ام
که قدرت ترکاندن بغصم راهم ندارم
باز هم خیالی نیست
هنوز هم همه چیز آرام پیش میرود
کلام اخر
پیش به سوی دیار باقی
انا لله و انا الیه راجعون
نویسنده:#امیر_قره_چاهی