گل سرخ
اگه می دانستیم ، ارزش ثانیه را،
دائماً میماندیم ، به کنارِعزیزان دل خویش ، که ارزشمندند
با دو چشمانِ خودم من دیدم
یک عزیز را که ، یک لحظه ی قبل او بودش
یک لحظه بعد ... او نبود
به همین آسانی
باید هردم ما غنیمت بشماریم گوهرعشقی که ،
بین ما جاری است
گل سرخی که هم اینک روی طاقچه توی گلدان، شادمانه به ما میخندد،
یک روز و دو روز میهمانست ،
بعدش میرود سوی خدا
تنها ، دل پرعاطفه ای میداند ، قدر گلبرگش را
می نهد بین ورق های کتابش ، تا به یادش باشد
گلبرگی را ، که کنون بی جانست
مملو ازمرگ شده است
هرطور فکرش بکنید ،
آن دگر خاطره است ،
قشنگی ، بویش ، لطیفی و ظریفیِ همه گلبرگهایش ،
همه اش خاطره است
مثل عکسه عزیزانی که ، بین آلبوم هامان ، نصب شده ست
تا بیاد آریم که : روزی کنار ماها
- رؤیایی تر از یک قصه - بوده اند و افتخارند ما را
آنروزها ، واقعاً زیبا بود ،
ولی حیف رفت که رفت ،
تا چه حد جذاب بود ،
مملو ازخاطره بود
یادمان باشد ، چه اندازه کنار آنها ،
لبخند زدیم ، خوش بودیم ، خندیدیم
گریه کردیم ، مهم این بود که با هم بودیم ،
و به این دورهمی شاد شدیم
هم را فهمیدیم ، حس کردیم ،
پرازانبوهی ، از یاد شدیم
کاش در تقدیرمان ، از جدایی ها هیچ اسمی نبود
اگر اینجا زمانی همه با هم بودیم
همه با یکدیگر ( با دست گره خورده به هم ) ، می رفتیم
کاش این واژه ی سرد ، " دلتنگی " معنایی نداشت
اما نه ، منِ هیچ و پوچ که ، فکرم محدودست ،
این نظرها چیست من میگویم
من نمیدانم حکمتِ مولایم
این خداوند است ، حکمتِ هرچیز را میداند
چون نمیدانم ، پس دیگرخموش
پس به جای این تصورهای خام ، صبر را که امرِ اوست ،
باید هرلحظه فروکرد به گوش.
بهمن بیدقی 98/7/23
آموزنده و زیباست