شنبه ۳ آذر
من یک چهار دیواری دارم... شعری از خزان بهار
از دفتر خزان نوع شعر
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۱ ۱۲:۴۰ شماره ثبت ۷۹۱۶
بازدید : ۱۰۴۴ | نظرات : ۲۳
|
آخرین اشعار ناب خزان بهار
|
من یک چهار دیواری دارم و کاغذ و قلمی.
قلمی که گاه و بی گاه جور مرا می کشد
و حرف های نا گفته ام را بر کاغذ می نویسد.
در آن لحظه، قلمم مثل زبانم الکن نیست،
من من نمی کند، کم نمی آورد و ... می نویسد
شیوا، بی غلط و بدون بروز هر گونه احساسی.
وقتی می نویسم گونه هایم سرخ نمی شوند،
اشک هایم فرو نمی ریزند،عصبانی نمی شوم،صدایم هم نمی لرزد...
و کاغذ چه صبور، نوشته هایم را گوش می دهد!
واکنشی از خشم در او نیست، نگاه عاقل اندر سفیه نمی اندازد،
مرا به خاموشی وا نمی دارد، تنهایم نیز نمی گذارد...
در آخر، من آرام و سبکبال به کاغذ می گویم:
"همه این ها را گفتم که بگویم گفتن بلد نیستم، اما نوشتنم بد نیست..."
آن گاه کاغذ را به آب می سپارم
و آب می داند آن را به چه کسی برساند...
و من دوباره به چهار دیواری ام باز می گردم
در پی قلم و "کاغذ صبوری" دیگر...
من یک چهار دیواری دارم...
( شاعر ناشناس )
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.