جمعه ۲ آذر
یه روزی از روزا شعری از مسیحا کیوان(اعتراض)
از دفتر دل نوشته نوع شعر
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۱ ۱۵:۱۶ شماره ثبت ۷۷۲۹
بازدید : ۷۶۵ | نظرات : ۱۰
|
دفاتر شعر مسیحا کیوان(اعتراض)
آخرین اشعار ناب مسیحا کیوان(اعتراض)
|
یه روزی از روزهای خدا
یه مردی رفت پی نون خدا
به زنش گفت که زود بر میگرده به امید خدا
بچهای کوچیکش و سپرد به اون خدا
رفت از شهر خودش رفت به اون دور دورا
وقتی که بر گشت یکی از این روزا
نه زنی مونده بود براش
نه بچه ای نه خونه ای و خانواده ای
دلگیر کنار ماشینش نشست
از تهه دل فریاد میزد
اخه من اینارو به تو سپرده بودم ای خدا
پس چرا الان زیر دیواران ای خدا
چرا بعد شش روز هنوز نشدن پیدا خدا
من به کی دیگه دردم و بگم ای خدا
چرا در نبود من زمین لرزیدو برد کودک من
چرا کسی نمیده جواب من......
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.