بود دانشجو و او را مدرکی
برگ سبزی بودش آنهم اندکی
دیپلمی تا وارد کالج شود
بعد اخذ مدرکی خارج شود
اولش مثل خری تیتاب زده
با نگاهی و خیالی خواب زده
درس میخواند وکلاس هایش به جا
هر چیزی غیر از دانشگاهش رها
ذره ذره از وجودش درس بود
حال او دور از کلاسش ترس بود
فکر میکرد بعد کسب مدرکش
می شود همپایه ی بیل شهرتش
بعله منظورم ز بیل بیل گیتس بود
ماهی اندیشه در دنیای رود
گاهی با استیو چایی میخورد
گاهی هم از مارک تکدل می برد
گاهی با تسلاییان اجلاس داشت
روی کار بنز هم وسواس داشت
خانه ای دارد توی فرمانیه
پنت هاوسش بود در کامرانیه
کارگاهی در نیوزیلند داشت
زندگی ای همچو ظرف قند داشت
داشت یک برج در ایتالیا
بود کوه ثروتش هیمالیا
هم به علم و هم به ثروت بهترین
هم به خوشتیپی ابهت بهترین
درسخوان بود و به کار علم بود
یک دو سه ترمی گذشت بر او چه زود
درس ها را یک به یک می گذراند
فکر استادی به سر می پروراند
تا که یک روزی که دیرش گشته بود
گفت با اسنپ روم حالا چه زود
مرد راننده جوان و با سواد
فوق لیسانس داشت و بود اوستاد
گفت با راننده ای مردک تزول
تو نمی بینی که من هستم هول؟
زود رو که کلاسم دیر شد
پای من در تاکسی ات زنجیر شد
مرد راننده بگفت ای غمزده
تو که لوکیشن زدی دانشکده
از برای یک کلاسی این چنین ؟؟
یا که در سوگ رفیقی مه جبین
روزگاری حال تو من داشتم
عمر خود را روی علم بگذاشتم
من چه شبها که ز خواب خود زدم
صبح فردا پاس هستم یا ردم
بعضی وقتها هم ز ترس امتحان
کوچ میکردم به ملک لا مکان
گاه از دوستان دور می شدم
چه بسا از خواندن کور می شدم
مرد راننده همینطور حرف زد
حرف از آتش زد و از برف زد
گاهی از ریسرچ و از تحقیق گفت
گاهی از نیم نمره ی تشویق گفت
تا که آن دانشجوی بی حوصله
با چنان ذهنی پر از صد مساله
نزدیک دانشکده پیاده شد
از هزار فکر و سوال آسوده شد
با خودش گفتا که حالم را گرفت
با چنان احوال و حالات شگفت
حالا که چند دیقه از تایم رفته است
گوییا کل کلاس رفته ز دست
می روم تا که یکی کافی زنم
وقت هم بسیار علافی زنم
یک دو تا کافه همان نزدیک بود
از همان هایی که خیلی شیک بود
مرد کافه چی بیامد تند و تیز
یک منو اورده بود بر روی میز
گفت اقا قهوه ی لاته پیلیز
تکه ای کیک شوکولاته پیلیز
قهوه چی گفتا مهندس زود باش
وقت تحویل سفارش گود باش
بعله آنجا گارسونش لیسانس بود
آن جوان حس کرد چقدر بد شانس بود
بعد آن و گفت و شنود و ولوله
نقش بست در ذهن او صد مشغله
حال می دید عمق ماجرا
بعد چند سالی که رفتش بر فنا
قهوه اش مزه ی زهر مار داشت
کیک شوکولاتی انگار خار داشت
حال می دید وقت آن شده
زندگی وقت سر و سامان شده
خواست تصمیمی بگیرد خیلی زود
عقل احساس او را در ربود
گفت با خود همین نزدیکیا
یک جای خوبی میکنم دست و پا
میکنم سیگار فروشی را شروع
آورم سیگار از هر مارک و نوع
عرض سلام و ادب و احترام خدمت دوستان و اساتید گرانقدر .
طلب پوزش دارم به دلیل غیبت طولانی مدت .
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود