تشنه ام تشنه بگو دجله ي مهتاب كجاست
چشمه ساري كه تپد با غزل ناب كجاست
عقده كردم زخودم بسكه خودم را ديدم
گلعذاري كه برد از دل من قاب كجاست
كرده گل نخل فلق بوي سحر مي آيد
اشكهايي كه دهد مژده بسيلاب كجاست
ميدرد سينه ي من همهمه ي تكبيري
سجده گاهي كه زند شعله به محراب كجاست
گر چه دل مرذه شدم حس جواني دارم
آفتابي كه برد از نفسم خواب كجاست ؟
غربتي مي شكند قدرت پروازم را
جام لبريز غزل عاطفه ي آب كجاست
گفته بودي چو (طلا) قصد شكفتن داري
شور و حالی که زند پنجه به مضراب کجاست؟