« دينداري »
پا فشاري من از علت دينداري نيست
تكيه بر دين بُوَد، اين هم بجز عياري5 نيست
پا فشاري به دين ، گر به حقيقت نَـبُوَد6
بي حقيقت و صداقت ، ره دينداري نيست
دين با صدق و صداقت و حقيقت چه نكوس
آنچنان دين به يقين است، تبهكاري نيست
دين ثابت قدمان ، تكيه به دنيـا نـكند
كار دنيا مگرش ، جمله غلطكاري نيست
حافظ علم و عمل ، گر نـشود در ره دين
دين بي علم و عمل، جز به ستمكاري نيست
حرف دين گفتن،طبقش نه عمل هست نه دين
آنچنان دين، مگرش عاقبتـش خواري نيست
از گرفتاري دنيـا ، كه1 رهـا گشته بگو
آن كه باشد ،كه زِ دنياش گرفتاري نيست
دين مگر حُسن2 بر آن عاقبت ما نَـبُوَد
گر به دنياش بـبندي ، مگر انكاري نيست
دين هـر زنده دلي را به حقيقت بنگر
مگر از بهـر من و تو ، ره بيداري نيست
هوشياران به دين ، نكته به ما فهماندن
نكته ي دين بجز از حكمت هشياري نيست
هر جفا كاري و ظلمي كه زِ ديندار بُوَد
طبق دستور خدا ، آن مگر انكاري نيست
حسن افراد بشر ، جمله به دين معتقدند
معتقد بودن تنها ، كه به دين ياري نيست
5- مروت - جوانمردي 6- نباشد
1- چه كسي 2- جمال - نيكويي
درودبرشمااستادعزیز
بسیارزیباست