تِه غَم جِه من، همیشک ناله دارمه
مِثّ اَبرِ باهار، اَسری رِ وارمِه
تِه که بوردی، هِوا سَردا نِخاره
مِه دِل بِشکِسّه تِه وِر، بِ قِراره
تِه بُوردِن، مِه چِشِ سو رِ بَوِردِه
مِه خِشیا، چِشِ خو رِ بَوِردِه
تِه دَنیا، کوتِر نَکِنده مِغوم
مِه وِر هِچکَس تِه جا، نِیارنه پِغوم
کِجه بوردی، مِه خِنِه سوتا کوره
فِنِر بی سوئه، مِن دارِمبه دوره
مِه وِر اِفتابا ما رِ، تِه اِیاردی
مِه وِر عَیدا باهارِّ، تِه اِیاردی
مِه ماها، شوشویِ اِسّاره سو بی
تِمومِ دَشتا باغِ بِکابو بی
نِنا جان، بوردی من تِنار بَهیمه
بِدون هَمدما، بی مار بَهیمه
خِدا دوندِه خَله سخته بِ ماری
مِنا غِرصه با هم، اَمّا تِناری
#بهروزقاسمی_رها
از غمت من دائم ناله می کنم
مانند ابر بهار اشک می ریزم
تو که رفتی هوا سرد و نا مناسب است
دلم برای تو شکست و بی قرار است
رفتنت نور چشمانم را برد
شادی و خواب چشمانم را برد
تو کنیستی و کبوتر نمی خواند
برایم کسی از تو پیغام نمی آورد
کجا رفتی که خانه ام سوت و کور شد
فانوس بی نور و من دوره گرد شدم
برای من آفتاب و ماه را می آوردی
برای من عید و بهار را می آوردی
ماه من و ستاره شبهایم بودی
عطر و بوی تمام شالیزارها و باغها بودی
مادر خوبم رفتی و من تنها شدم
بدون همدم و بدون مادر شدم
خدا میداند که خیلی سخته بی مادری
من و غم با همیم اما تنهاییم
روحش شاد
امید که خلد آشیان باشد