یک آدمِ قلچماق در کوچه ی ما
میزیست که در کوچه فقط شَر بکند
هر ماه دوتا ضعیف، چاقو بزند
هر هفته سه تا پراید، پنچر بکند
بنگاهِ محله بود و جا،کش می رفت
تا خدمتِ خلق و "خاله اختر" بکند
تنها هنرش همین که خطاطی را
روی بدنش با نوکِ خنجر بکند
در قسمتِ سبقتِ اتوبان گاهی
می خوابید بلکه سدِ معبر بکند
ماشینِ پلیس را لگد می زد تا
لجبازیِ با جنابِ افسر بکند
کافر شده بود... بی شرف می چرخید
دنبالِ دری که فتحِ خیبر بکند
می خواست خدا نگیرد عمرش را تا
فول آلبومِ یساری از بر بکند
با میوه فروش، روی هم ریخته بود
تا میوه ی نو رسیده نوبر بکند
می گفت خودش که می تواند عمری
را تغذیه با خیار چنبر بکند
هی در پیِ نوترین متُدها می گشت
تا اینکه چگونه خویش خرتر بکند!
***
پیرانِ محل روانشناس آوردند
تا چاره ی بیماریِ " اکبر " بکند
شاید که خدا دوباره تجدیدنظر
در خلقتِ این نژادِ بربر بکند
فرمود: _پس از بررسی اجمالی_
تنها تبِ عشق، شایدش خر بکند
پیدا بکنید دختری را که شبی
با این نفرِ شبهِ بشر، سر بکند
تا قبل از این که کارِ بدتر بکند
باید برود سریع همسر بکند...!
مهدی صادقی مود
درود استادبزرگوارم
بسیارزیبا بود