دوشنبه ۲۸ آبان
|
دفاتر شعر ایمان کاظمی ( متخلص به ایمان )
آخرین اشعار ناب ایمان کاظمی ( متخلص به ایمان )
|
شاه نعمت اله ولی شاعر و عارف نامی قرن هشتم و اوایل قرن نهم هجری قمری ، صاحب دیوان اشعار مشتمل بر غزلیات ، قصائد ، ترجیعات ، دوبیتی ها و رباعیات است. موضوعی که باعث نوشتن این بند در ابتدای این شعر شد تحریف قصیده بیست و نهم یا در برخی کتابها بیست یکم معروف به قصیده پیشگویی اوست. طبق آنچه در کتب و نسخه های قدیمی این قصیده بنده مطالعه کرده ام نهایتا مجموع ابیات این سروده از شصت تا هفتاد بیت تجاوز نمی کند ولی آنچه جالب است در طی قرون بعد از آن در همه ی حکومتها و حتی دوران سلطنتهای بعدی شاعرانی در تملق و چاپلوسی و یا با گرفتن پاداش ابیاتی بر آن افزوده اند تا حکومت مورد نظر خود را منتسب به سروده ی این شاعر عارف نمایند. این موضوع در عصر حاضر نیز مستثنی نشد و شاعر نماهایی ابیات زیادی بر این قصیده افزوده اند. دوستان ، سروران و اساتید جان میتوانند با یک سرچ مختصر در مورد این قصیده صورتهای مختلف آن را در اینترنت مطالعه کنند.
.
وزن این قصیده در بحر ، خفیف مسدس مخبون محذوف می باشد. در ترکیب بند حاضر بنده در همین وزن کار مقبوح این موزون سراها را مورد سرزنش قرا داده ام. در ضمن این شعر هیچگونه رد یا تاییدی در مورد سلسله ی دراویش منتسب به این عارف گرانقدر ندارد.
.
و اکنون در ؛
.
تقبیح تحریف قصیده شاه نعمت الله ولی
.
فصل شعری سیاه می بینم
حس و حالی تباه می بینم
.
ادب و شعرِ پاک و دیوان را
چون کبوتر به چاه می بینم
.
سهم و سرمایه ی ادیبان را
غوطه در اشک و آه می بینم
.
سعی خاموش و جهد بی حاصل
انحرافی به راه می بینم
.
شاعرانی ز نسل استبداد
جورِشان تکیه گاه می بینم
.
چشم دل کور و چشم سر بینا
مشیِ شان اشتباه می بینم
.
قلبشان قفل و سینه ها مسدود
شعرشان مدح شاه می بینم
.
شاه نعمت ولیّ ِ عارف را
خفته ای بی پناه می بینم
.
هجمه آورده اند بر سخنش
این سیاست گناه می بینم
.
🌠مفُروش ای قلم تنت مفُروش
🌠 ای قلم خاک میهنت مفروش
.
حال مردم خراب می بینم
ظلم بی احتساب می بینم
.
دین آلوده بر سیاست را
غسل اندر شراب می بینم
.
آرزوهای نسل خوبان را
زورقی بر سراب می بینم
.
حقه و مکر بینوایان را
همه عین ثواب می بینم
.
گرگ درّنده در لباس میش
دین حق در نقاب می بینم
.
پتک محکم به پیکر اسلام
حاصل انقلاب می بینم
.
عالم و زاهد و مسلمانی
چهره ها در حجاب می بینم
.
سلطنت را پس از زوالِ آن
باز در انتساب می بینم
.
هر که آمد حکایتی نو داشت ؛
گردنش بر طناب می بینم
.
🌠جان من کنج خلوتت مفُروش
🌠درس و مکتب به سلطنت مفُروش
.
نخبگان را کنار می بینم
خبرگان را به کار می بینم
.
خادمان را به نام خدمت بر
دوش مردم سوار می بینم
.
موشها را به سفره ی آنان
اَلعجب در قطار می بینم
.
نسل آرش نواده ی هرمز
در جهان تار و مار می بینم
.
باد و باران به ظهر تابستان
در زمستان بهار می بینم
.
چاپلوسان و قصه پردازان
حالشان خنده دار می بینم
.
وز تملق به روزن تحریف
نانشان در شعار می بینم
.
شاه نعمت نه غیب گفت و نه سحر
گردشش در مدار می بینم
.
سیم وصلش به حضرت جانان
متصل بر قرار می بینم
.
ای دریغا کنون قصیده ی او
شصت بیتش هزار می بینم
.
🌠قلمت را به مِهر و مه مفُروش
🌠این رسالت به میر و شه مفروش
.
وزن ترکیب بند ؛
فعلاتن مفاعلن فعلن
خفیف مسدس مخبون محذوف
|
نقدها و نظرات
|
درودها بزرگوار بسیتر سپاسگزارم که به مهر خواندید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.