ای محبوبه ای که از جانم گذشته ای
ای عشق اولم ، گلم میستایمت
در باورِ قلبِ تنها و بی قرار م
آنطور مانده ای که چون بت میپرستمت
آن روز که گوشهایم ، عبور تو را شنید
شب زانو زدم به خاک ، اشکم به گونه ریخت
انگار چشم من ، به تمنای آسمان
یک حلقه گریه را بی بهانه ریخت
ای نور دیدگانم با من چه کرده ای
از عاشقی چومن گلایه شنیده ای ؟
دستی ببر امشب به شرار گونه ام
آیا به خلوتم ترانه شنیده ای
من آنقدر ، عاشقِ بیمار را دیده ام
اما شبیه تو ، اسیر هوس نبود
من قصه های تلخ بی شمار شنیده ام
اما بسان تو ، اسیر قفس نبود
شب مانده ام غریب ، به یاد حضور تو
یک بالش و روسری بغل گرفته ام
از تمام حرفهای تلخی که گفته ای
این حرف آخرت را به دل گرفته ام
من مثل قایقی که تنها شناورم
تو در کنارمی ، بادبان من تویی
از رنج دوریت میسوزد سر و تنم
در این کویر خشک ، سایه بان من تویی
تو بی خیالمی ، از دلم گذشته ای
با من نمانده ای ، تو باطل کجا روی؟!
هر جا که میروی ، از نگاه من یاد کن
در سینۀ منی ، از اینجا نمی روی.