ناله ي سكوت
ازهمگان توان گذشت از تو نمي توان گذشت
به مردگي رسيد آن كه از تو جان جان گذشت
فـقـط فـقــط !تـو آ گهـي ، كـه ا زغمِ فراقِ تو
چه بر دل غمين اين خسته ي ناتوان گذشت
توعمر ما،تو جانِ ما ، تو روحِ ما روان ما
چه گويمت كه بي شما ، چها به شيعيان گذشت
حديث محنت دلم، به روزگار غيبتت
نه اين بُـوَ د كه گفته شد ، نه اين كه از بيان گذشت
آنچه خدا رقم زده ، ازل به صفحه ي دلم
نه اين غزل بُِـوَدكه بر زبان بي زبان گذشت
بظاهر ارچه گفته ا م، يكي ز صد هزار را
چه مي توان سرودن از غمي كه در نهان گذشت
نگارِ من! بهار من ! تو آكهي كه بي شما
به بلبلان بي دلت ، چه بر سر از خزان گذشت
نيامدي شباب رفت، چو نو جواني ام زكف
نيامديّ و عمر ما، چو برق ناگهان گذشت
موج زنان بحرِ فنا ، مرا به كامِ خود كشيد
محو كنان ز روي ما تموّج زمان گذشت
زناله ي سكوتِ ما ، خبر نشد كسي ولي
به حيرتم چگونه اين فغان زآسمان گذشت
ز جنس دل نديده ام ، كسي كه پُرسد ازدلم
چرا ز چرخ چارمم ، صداي الامان گذشت
هر كه ببيندت بخواب ، خواب نيايدش به چشم
ديد هرآن كه روي تو، ز قيدِ خانمان گذشت
هر كه شود اسيرِ تو، رها شود ز عالمي
هر آن كه شد غلامِ تو! ز ملكتِ جهان گذشت
موج زنان چو چو بحري ام ، كه قطره ام به مدح تو
بحر چسان تواند از بستر بيكران گذشت
پشتِ درم خطاب كن ، بخوان ويا جواب كن
نواز ويا عقاب كن، عاشقِ خسته جان گذشت
كرج- محمد علي جعفريان (عاشق)-25/9/1381
بسيار زيبا و شورانگيز بود
در وصف حضرت عشق