عشق یعنی بی سبب گریان شدن
مبتلای درد بی درمان شدن
عشق یعنی با جنون همسایگی
عشق یعنی روز و شب دلدادگی
عشق یعنی بوسه از نو خواستن
ساعتی صد بار دل را باختن
عشق یعنی بوی دریا، بوی خاک
عشق یعنی دم به دم اندوهناک
عشق یعنی بی سر و سامان شدن
ترک تن کردن، تماما جان شدن
عشق یعنی عقل را گردن زدن
بر در قلب نگاری در زدن
عشق یعنی سوختن با یک نگاه
عشق یعنی حسرت و لبخند و آه
عشق یعنی ناخوشی اندر خوشی
عشق یعنی مستی و گردن کشی
عشق یعنی ضجّه های نیمه شب
در غیابش لرز باشد یا که تب
عشق یعنی سوختن مانند شمع
عشق یعنی انزوا در بین جمع
عشق یعنی ردّ پای بی کسی
عشق یعنی یک بغل دل واپسی
عشق یعنی اشک های بی صدا
عشق یعنی سمبل مهر و وفا
عشق یعنی همدم و کاشانه ای
عشق یعنی طالب افسانه ای
عشق یعنی سر به صحراها زدن
عشق یعنی محو فرداها شدن
عشق یعنی گونه بارانی شدن
صاحب لب های طوفانی شدن
عشق یعنی راحتی باشد حرام
از لب معشوق برگیری تو کام
عشق یعنی عاشقی در یک کلام
عشق یعنی بهر معشوقه غلام
پایان قسمت اول ...ادامه دارد حادثه
درودبرشما بزرگوار
زیباقلم زدید