« دست دل »
اين دل هميشه پيروي از آرزو كند
در راه آرزوي خويش جستجو كند
اين دل هزار مرتبه ام در خطر بِـبُرد
كي شد كه بهر من سر كاري نكو كند
اين دل به هر طريق،بد ونيك پيرو است
كارش نكو شود ، اگر از آبرو كند
دل را به راه نيك و بد،اَر1 سازمش رها
نيك و بدش،حكايت سنگ و سبو كند
اين دل به راه ظلمت و جهلش برد مرا
كي شد به راه روشني ام ،روبرو كند
اين دل به راه زُهد و نمازم نمي برد
تا دست من،زِ آب دو چشمم وضو كند
اين دل كه دين و عقل مرا ، از سرم برد
ترسم كه نام اين سر من را كدو كند
اين دل به نزد پير مغان مي توان رَود
گويد كه قسمت مِـي ما ،در سبو2 كند
هر چند نصيحتش بنمايم به زهد و علم
باز آن زِ آرزوي خودش،گفتگو كند
گر سازمش مرخص،دركار زشت خود
كاري چنان كند،كه برايم عدو3 كند
بر مردمان دور زمان ، كينه جو شود
تا خلق اين زمان ،به من كينه جو كند
گر اختيار تو حسن ، افتاد دست دل
مشكل بُوَد كه بهر تو كاري نكو كند
٭٭٭
1- اگر 2- كوزه 3- دشمن
موثر و زيباست