بر اساس داستان مازندرانی طالب و زهره
امیدوارم خوشتون بیاد 😊
دنیا بفهمه عاشقی دوری رو میاره برات
تو قلب معشوقت به زور یکی رو میزاره به جات
آب از سر من رد شده اما تو رویای منه
این که چی اوردن سرش آتیش به جونم میزنه
تنها خدا میدونه که جونم رو میدادم براش
زور زمان چربید و من یکی رو آوردم به جاش
از اولش باید بگم تا که بفهمی چی شده
باید بگم معشوق من ، زهره ، اسیر کی شده
اون عاشق من بود و من جز اون نبود توی سرم
میخواستمش خیلی زیاد زهرست عشق آخرم
هر کاری کردن تا منو بندازن از چشمای اون
اما نمیدونن که اون ماه منه تو آسمون
انقد بلا اومد سرم تا که برم از این دیار
هیچکی خبر از من نداشت این موند از من یادگار
بعد از گذشت مدتی گفتن کرده ازدواج
با اون که جای عاشقی پولش رو هی میکرد حراج
من عاشقت هستم هنوز روح تو توی این تنه
گاهی که میبندم چشو حس میکنم مال منه
این قصه الانم هنوز ، تنها یه زهره داره کم
سخته برای من بخوام تا بیت بعدی بگم
جای کسی که یک زمان بود عشقم از عمق وجود
شاهزاده ی هندی نشست جایی که جای زهره بود