سه شنبه ۴ دی
شهر به هم میریزد شعری از ایمان زلکی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۷ آبان ۱۳۹۷ ۰۱:۳۹ شماره ثبت ۶۸۵۲۰
بازدید : ۲۲۰ | نظرات : ۱۴
|
آخرین اشعار ناب ایمان زلکی
|
تو چرا با نظرت شهر به هم میریزد
یا چرا از لب تو قند و شکر میریزد
زاده عشق چنین است که با هر نگهش
شهر اشوب شود ملک به هم میریزد
گفته بودی که ز ایام پریشان حالی
همه ایام ز پریشانی تو باز به هم میریزد
من نشسته به کمینگاه نگاهت مدهوش
که چرا این همه خوبی و گوهر میریزد
تا تو ازاد شوی از همه دغدغها
دین و ایمان همه عالم هستی به هم میریزد
دیده ام روی تو را ای همه رویت مهتاب
ماه بالا ز حسادت ز رخت باز به هم میریزد
رخ زیبای تو و مستی چشمان تو چند
لب و دندان تو هر شعر به هم میریزد
چه بگویم ز تو اینک که نریزم بر هم
ماه ابروی تو ان ماه به هم میریزد
تو که خورشید منی نور تو سایه ببرد
شمس اسما ز رخت باز به هم میریزد
"ایمان زلکی"
|
نقدها و نظرات
|
درود. سایه لطفتون مستدام🌺🙏🏻 | |
|
درود. ارادتمندم جناب طهماسبی 🙏🏻🌺 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زلال احساستان هماره جاری باد