سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 16 آبان 1403
    5 جمادى الأولى 1446
    • ولادت حضرت زينب سلام‌الله عليها، 5 هـ ق، روز پرستار و بهورز
    Wednesday 6 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      چهارشنبه ۱۶ آبان

      سری ششم کوتاه های من

      شعری از

      رسول گریزان

      از دفتر بغض نامه نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲ آبان ۱۳۹۷ ۱۷:۳۹ شماره ثبت ۶۸۴۰۷
        بازدید : ۴۱۲   |    نظرات : ۳

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر رسول گریزان
      آخرین اشعار ناب رسول گریزان

      آهای تراااامپ
      به دنبال نفت میگردی؟
      شورون را به سویم بفرست
      این روز ها من
      چنان عمیق احساس تهی بودن میکم
      که میتوانم چاهی حفر کنم که به جای آب، نفت فوران کند!
      ________
      دوستت دارم
      دوستت دارم
      و باز دوستت دارم
      این چرخه تا ابد
      دوستت دارم
      ________
      ندانم که آنم یا که آنم
      فقط دانم که آنم که پریشانم
      در محفل عاشقان جایی ندارم
      در دیوانگان محفل ندارم
      من آنم یا که آنم؟
      که چنان پریشان و حیرانم
      در جستجوی تو بی کلامم
      در بی هوایی نفس کشانم
      ________
      سهم من از تو
      بی قراری هاییست
      که شب و روزم را
      یکی کرده اند!
      ________
      خاطراتت
      چه با آتش کشیده مرا
      در این لحظه
      که با خنده آغاز شد
      و به آتش ختم!
      _______
      دل را چه به آرام گرفتن
      ان شباهنگام
      که پلکی لرزید
      قطره ای ریخت
      در آن شباهنگام
      که قلبی افتاد
      ز دستی 
      شکست بر سنگی
      خراشید عمری
      خواباند نفسی
      دل را چه به ارام گرفتن....
      _______
      ستاره های آسمان را که بشمارم
      انتهایشان نا شمارش میشود برایم
      علتش را نمیدانم
      ولی تا میشمارم
      یک
      دو
      سه میشود گریه
      در ساختار ستارگان هم دست برده ای؟
      که میشمارمشان ....
      _________
      من دل دارم
      یا لَک لَک؟!
      که در تلاطم خاطراتم
      تمامش زمزمه ای به گوش رسد
      « دل لک زده برایش»
      _______
      آه این روزهایم
      مصیبتی شده است کوچک
      بر تمام مصیبت های زندگیم ام
      اتفاقات این روز ها را
      میشود پست سر گذاشت
      ولی مصیبت بزرگ را چه؟
      مصیبت بزرگ برای من
      آن روز بود
      که صدای گریه هایم را
      پدرم از پشت درب اتاق زایمان
      شنید...
      _______
      دل آرام بگیر
      اینقدر بهانه گیر شده ای
      که یاد کودکی خردسال می افتم
      که بی دلیل و با دلیل
      با جیغ بنفشش
      خواب بر دیده ها می‌رباید
      ________
      گاهی
      دستان از نوشتن قاصر می‌شوند
      چشمان از گریستن ناتوان
      پاها در میان راه قفل میشوند
      و دلی که بی پناه میابد خود را
      و آنگاه است که هوای رفتن به سرت در میزند....
      _______
      چشم هایش....
      نبض زندگی من است!
      واااای بر من
      چشمان که را میگویم؟
      ______
      زندگی را با تو آموختم
      مرگ را نیز...
      این گذر عمر است
      که با تو آموختم!
      چه گذری دارد عمر
      که از تو آموختم...
      ________
      گاهی
      بغض راه بندان راه می اندازد
      اما 
      تخلیه راه
      مگر ممکن است؟
      _______
      انگار کلماتم
      به صفر مطلق رسیده اند
      آسمانی پر ستاره
      سکوتی مطلق
      چشمانی خیس
      ترکیبی بی نقص
      برای بارش کلمات!
      آه....
      پس چرا نمی‌بارند
      که این بغض کلمات
      مرا رها کند
      _______
      مجنون ز من فراری باد
      درد این دل چیست؟
      کی در سکوتش
      فریادی سر دهد!
      اورست فرو ریخت!
      همگان به دنبال 
       بمبی صوتی
      که کوه را متلاشی کرد...!
      بمب؟چه خنده دار برایم
      ای کاااااش میدانستم
      درد این دل چیست....؟
      ________
      زندگی را این روز ها باید نوشت،
      نوشت و باز نوشت!
      زندگی دگر جای بودن نیست...
      زندگی آن روز معنایش بی معنا شد
      که مرواریدی از چشمان ما افتاد!
      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      کبری یوسفی
      پنجشنبه ۳ آبان ۱۳۹۷ ۱۱:۴۷
      سلام شاعر محترم آقای رسول گریزان
      بسیار زیبا سروده اید خندانک
      عالی خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      رسول گریزان
      رسول گریزان
      پنجشنبه ۳ آبان ۱۳۹۷ ۱۵:۱۴
      سلام
      تشکر از حضور دلگرم کننده شما خندانک
      ارسال پاسخ
      همایون طهماسبی (شوکران)
      پنجشنبه ۳ آبان ۱۳۹۷ ۱۴:۱۵
      ندانم که آنم یا که آنم
      فقط دانم که آنم که پریشانم
      درودتان
      خندانک خندانک خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      4