خط قرمز
مــا تا همـیشـه زیــر خـــط فــقــر، مــانـده ایم
انـگار عـقـد صیـغـه، نــود ســالــه خـوانــده ایـم
ایـن چــار روز، دهـر کـجـا بــر مُــراد مــاســت؟
کی کام خویش یک نفس از او سِـتـانــده ایم؟
خود هرچه می دویم به گردَش نـمـی رسـیـم
بـاری حُـبـاب را بـه کـجا هــا، رســانــده ایـم؟
یا می کُشیمش آخر و یا کشته مـی شـویم
یک بار حرف خویش به کرسی نشـانـده ایم
سـخـتـی بـِقـَـدر عـالـم و آدم کـشیــده ایـم
خـوف و خـطر نـمانده کـه مـا نــگـذرانـده ایـم!
نـه دیـن مـان درست و نه دنیایـمـان قـشنـگ
زین گوشه مانده ایم و از آن گوشه رانده ایم
هـر یـک به فـکر خویش و به دنبال سود خود
تـا دسـتـه تــوی پـاچـۀ یـاران چـپـانـــده ایـم
از یـک طـرف بـه عـالم و آدم ظـنـیـن شـدیم
اِنـگارشـان، کـه هـیچ بــرادر، نـخـوانــده ایـم
یـک عـدّه رفـتـه انـد و بـه منـزل رسـیده انــد
جـایـش ببین که بد تر از ایشان نشانده ایم
بر دوشـمان هُمـای سعادت کجا نشست؟!
وقـتـی ز بـام خـویش، به سنگش پرانده ایم!
پـرسیـدم از ستـاره کـه کی صبـح می رسد؟
گـفـت آن زمـان کـه مرتـع تـان را چـرانـده ایم!
یــا رب، بــرس بـــه داد دل دردمــنــدمــان!
چـون رَخـت خود به عالـم دیـگر کـشـانده ایم
97/07/27 مرتکب شدم
#رضـــــازمانیـــــاݩقوژدی
سلام
بسیارزیبابود
2: