السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
غزل
دمیده عطر تو، در لابلای شهر؛
همه، کوچه به کوچه؛ هرکجای شهر...
به دلها، گشته جاری، شورِ ذکرِ تو؛
همه ساعت؛ درونِ لحظههای شهر...
فضای پاکی و مهر و وفا گشته؛
فضای سینهی پُرهوی و های شهر...
معطّر، از گلِ یادت شده، هر دم؛
هوای وسعتِ بیانتهای شهر...
به احساسِ وسیعِ مهر، میآید؛
صدای نوحههای غمنوای شهر...
به یادت، چادر و خیمه نهاده باز؛
تمامِ دستهای پُرصدای شهر...
گرفته بوی نابِ عطرِ ایمان را؛
فضا و هم، هوا و هم، نمای شهر...
چه نوحه میسراید، با تمامِ جان؛
زِ نای غم، نوای نینوای شهر!
چه عاشورای سرخی میتپد، از نو؛
به هردم؛ هرکجا؛ در کربلای شهر!
زهرا حکیمی بافقی(الههی احساس)
________________________________
¸.•*´¨*•. ¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*
´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•*´¨*
دوبیتی و دلنوشته:
صدای نوحهها، میآید ای دل!
غمی، در حسّ ما، میآید ای دل!
سرای سینهها، آکنده از غم؛
شهید از کربلا، میآید ای دل!
صدای نوحه میآید...
آسمانِ دلم ابری است؛ دلم عجیب مویه میکند و اشک میبارد!
دلم عجیب گرفته است، در سوگِ سالار شهیدان و سردارِ آزادگان!
کدام قلبِ رقیقی است؛ که عظمتِ دردناکِ محرّم را بشنود و اشک نبارد؟!
کدام احساسِ زلالی است؛ که در سوگِ سالارِ عشق، جاری نگردد؟
کدام دلِ حسّاسی است؛ که در ماتم شهیدان کربلا، نشکند و خرد نشود؟!
امّا، آیا عظمت محرّم و عاشورا تنها در سوگواری و عزاست؟!
سترگی کار امام حسین(ع) و یارانشِ آزاداندیش و پاکنهادش را باید با ژرفای بینش، به اندیشه نشست...
حسین (ع) و یارانش باوفایش، با تمامِ قد، برخاستند؛ قدافراشتند؛ با تمامِ توان، ایستادند؛ تا پای جان، پای فشردند و در راهِ ایمان، جان سپردند؛ تا: آیین آزادی و آزادگی، تا همیشهی تاریخ، پای برجای بماند، و بیرقِ سبزِ ایمان، بر گلدستههای بامِ باشکوهِ توحید، همچنان، تا همیشهی جاودان، در اهتزازی آسمانی و سبز، قدافرازد...
همیشه، تا همارهی تاریخ،
آرمانجاودان حسین (ع) را درود؛
اندیشهی پاک حسین (ع) را سلام؛
جانفشانی سرخ حسین (ع) را سپاس!
زهرا حکیمی بافقی(الف_احساس)
دلسرودههای عاشورایی