قاتِلِ گیون مِنی و قاتِلِ دل
ئِه حَرّی نیشتِن مِنیژِت دا وَه کِل
شُو و روژ ئَه یادِ تو هر خَمینِم
وَه برگِ سی تو،کوگِ مِل زَرّینِم
چو آگِرِه بی گیونی ئَر کیشِتِم
جِرَقَه بَستی وَه دَسِ نیشِتِم
سا نِمَکِه اورَلِ چَم یِه گِرّی
چینِه و نِیشتتَه ئَرا پور دِل کِرّی
چو داری سر بَرز ولی هوشکا بیِم
چَمَری نوک تَوَر ئِه بِن تینیِم
ئِه ژَرِه مار تَل تِرَه توم دَم دِلِم
چو خوینی بَسیاسَه بِلِنگی مِلِم
بَخت مِه ئِه دَس فِلَک دی عازا نیَه
دی کَس ئِه جور مِه دَنگ ئَه نویزا نیَه
گیونَه مَنِم وَه دَنگ خَمین مور چِرّی
چینِه و نیشتتَه ئَرا پور دِل کِرّی
سِخُنِ عازا نِرِم ئِه نوم دَنی
هر کی رَسی وَه قِصَه مِشت وُژ شَنی
پَر گرتیَه آهِ خُوَش ئِه منزِلِم
تیز و خَنَه فِلَک کَتِه سر دِلِم
جورَلِه دنیا ئَرا مه کم نِماو
هوچ دلی چو لا دِلِ مِه زَم نِماو
فِلَک تَکونمی هِرِه جور لی شِرّی
چینِه و نِیشتتَه ئَرا پور دل کِرّی
توژِ سی ئَر زِنِیِ مِه نیشتیَه
پوس گیونِم ئِه خوصَه هواردِن کُل چیَه
آو بیَسِه گُوَر وُژِمو نوم لَمِم
ئِه تو چینَه داوارَه پِر نوم دَمِم
بیچارَه دِل اوسارِه بختی بَسی
منیشیَه ر مور وِتِن ئَر بی کَسی
بیمَسَه هومدَم دل ئِه دنیا پِرّی
چینِه و نِیشتتَه ئَرا پور دِل کِرّی
ریَل هومارِم پِرِ ریخا بیَه
دَرون پِر ئَژ جِرات و زوخا بیَه
دی مَل و مورَِل نیشتِنِه لا کَشِم
چو چِنگ مَهوارن ئَرا وُژمو بَشِم
دردِ دِلِم وَه هوچ گَپی خو نِماو
جالی مِه چی،وَه هوچ ری نو نماو
فِلَک وَه دس وُژ کَفَنِ دل بِرّی
چینِه و نیشتتَه ئَرا پور دِل کِرّی
چو رووَه وِهارانی که نِری ثَمَر
شادی کشاورزَه مَکیَه چَمَر
زِنی بِریژ خَم تونو جا مال تونِم
دردِ تو هَت وَه خاکِ سی نیشونِم
تولَکی سَر هالیَه دی ئِه گِری
پَلمِ تونو چَمِ تونَه مَگِری
توز گِری و حال و جَسَه م مایِه وَر
مَچووِه چَمتو موینی کُل یونِه پَر
قَل قَلِ گیونِم ماوَه بیلَه مِرّی
چینِه و نِیشتتَه ئَرا پور دِل کِرّی
معنی:
جان و دل مرا کشتی
بدبختی های من را نیز چون پیراهن عثمان علم کردی و همه را از آن با خبر کردی
شب و روز با یاد تو غمگین و ناراحتم
با لباس مشکی هم که بعد از رفتنت پوشیدم(نشان از عزا گرفتن بعد از رفتن و تنها گذاشتنم)چون کبک گردن خود را بالا می گیرم و می بالم به خود(کوگ مل زرین اصطلاحیست در زبان لکی که برای افتخار کردن به خود به کار میرود)
در کنارت چون شعله آتشی هستم که در حال خاموش شدن است
که با حرف های نیش دار تو جرقه میزند و گُر می گیرد
ابرهای چشمم لحظه ای از باریدن خود باز نمی ایستند
تو رفتی و همه ی پل هارا پشت سرت خراب کردی و حتی برای دلخوشی هم یک پل سالم نمانده
مثل یک درخت بلند و خوش قامتم که خشک شده
و هر لحظه منتظر است با تبر سرش را بزنند
مزه ی دهنم چون از زهر تلخ تر است(اصطلاحیست در لکی برای بیان حال خیلی بد که از بس هیچ نخورده ام مزه ای جز تلخی بسیار حس نمی کنم)
چه کنم که این دل را به من بسته اند و نمی توانم رهایش کنم
فلک برای بختم فقط بدبیاری می فرستد
آنطور که هیچ کس چون من دائم در حال شکوه و ناراحتی نیست
با صدای غمگین پر سوز کسی که مویه می گوید جان می دهم(مویه یا همان مور در زبان محلی لکی از سنت های قدیمی ماست که تاامروز هم حفظ گشته و هرگاه کسی به سرای باقی رهسپار می شود در مراسم ختم و فاتحه اش مور می گویند که شامل ابیاتی به لکی ست که شرح حال خانواده مرحوم و عزیزانش بعد مرگش می باشد)
رفتی و تمام پل های پشت سرت را خراب کردی
استخوان های قفسه سینه ام همه خرد و خمیر شده اند(کنایه از درد بسیار کشیدن)
هر کس که رسید با حرف هایش ضربه ای به آن زد و رفت
خوشی هایم چون پرنده ای از خانه ام بارفتن تو پر کشید و رفت
فلک هم مدام به من و بدبختی هایم می خندد و لذت می برد
سختی هایم هرگز آسان نمی شود
هیچ دلی چون دل من نخواهد شکست
فلک مرا که چون گلیم پاره ای هستم با شدت تکاند(گلیم پاره را که بتکانند پاره تر می شود و چه بسا دیگر قابل استفاده نباد و این کنایه از آن است که از زیبایی و استواری شخص هیچ نمانده)
رفتی و پل ها را خراب کردی
گرد سیاهی و بدبختی روی زندگیم نشسته
از بس غصه خوردم تمام بدنم درد می کند(وقتی انشتی را زیاد بر جای زبری می کشی پوست آن قسمت نازک و درد ناک می شود و دیگر نمی توان به خوبی با آن انگشت کار کرد،منظور از پوس گیون چیه نیز همین است)
(آو عه گور اصطلاحیست در زبان لکی که معنی مرگ و بدبختی می دهد برای مثال وقتی می گویند آو بیسیه گور یعنی از زندگی خیر ندید و از این تعبیر جور دیگری هم یاد می شود که هرگز اجزه نمی دهند نزدیک غروب آفتاب در منقلی که آتش دارد آب بریزند زیرا معتقدند بسیار بد است و با ریختن خاک خاموش می کنند)هم خودم هم دلم دیگر طعم خوشبختی را نمی چشیم چون دیگر زنده نیستیم
از وقتی که تو رفتی دهانم مهرو موم است و نمی توانم هیچ بگویم
افسار بخت دلم بسته شده و بختش سیاه است
دلم گوشه ای می نشیند و برای خود مویه می گوید
انیس دلی شدم که از همه ی دنیا دلگیر است
رفتی و همه ی پل ها را خراب کردی
راه های همواری که پیش رویم بود پر از ریگ و سنگ شده و ناهموار گشته
دلم پر از زخم هاییست که بر اثر غصه بوجود آمده
کارم به جایی رسیده که مورچه ها مینشینند کنارم
و زار زار برای حال و روزم گریه می کنند
دردی که در دلم دارم با گفتن هم خوب و سبک نمی شود
جوانی من رفت و به هیچ راهی باز نخواهد گشت
فلک با دست خودش کفن دلم را جدا کرد و دل راآماده مرگ کرد
رفتی و همه ی پل ها را خراب کردی
چون تگرگ شدیدی که در بهار می آید و ثمری ندارد جز نابودی باغ و کشاورزی
و باعث می شود سور کشاورز به عزا تبدیل شود
زنده به گور در غم رفتنت مانده ام
دردت آمد و مرا به خاک سیاه نشاند
جمجمه ام از فرط گریه خالی شده ست
بهانه ی تو و چشم هایت را می گیرد
گرد و غباری از حال و روزم به سویت خواهد آمد
سوزش به چشمت می رود و عکس العمل این کارت را می بینی(هر چه بر سر من آمد برای تو نیز پیش خواهد آمد)
ذره ذره ی وجودم چون کنده ای آتش به دل می سوزد و خاموش نمی شود
رفتی و پل هارا پشت سرت خراب کردی...
پی نوشت:پوزش بابت طولانی بودن شعر و آهنگ معروف و قدیمی سیما بینا با نام حالو گنم خری تقدیم به شما عزیزان همراه....