سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        حرفش را نزن...بس کن!

        شعری از

        محمدرضا یوسف پور

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۶ ۱۵:۱۲ شماره ثبت ۶۳۷۹۸
          بازدید : ۳۱۰   |    نظرات : ۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمدرضا یوسف پور

        حرفت جداییست؟حرفش را نزن بس کن!
        دردت رهاییست؟ حرفش را نزن بس کن!
         
        بعد از تو انبوهی ز غم سرزد به این خانه
        جایت چه خالیست!حرفش را‌نزن بس کن!
         
        یک شب به من گقتی چرا اینقدر دلگیری
        این فکرها واهیست!حرفش را نزن بس کن!
         
        آخر چرا کتمان کنم آن زجه هایت را
        این عشق پوشالیست؟!حرفش را نزن بس کن!
         
        یا لااقل الان که تنگ است این دل و اشکی
        از چشمها جاریست حرفش را نزن بس کن!
         
        این روزها از خود تنفس کن که برگردی...
        "ها"یت مسیحاییست ،حرفش را نزن بس کن!
         
        وقتی که میخندم تو ام اینقدر دلسردی
        این اوج بیماریست! حرفش را نزن بس کن!
         
        دردم زلیخاست که این حرف از دلش آید:
        یوسف چو کنعانیست،حرفش را نزن بس کن!
         
        این حجم از گریه کدامین شب نگه دارد
        هان! لیله القدریست حرفش را نزن بس کن!
         
        من در ره شیرینم حتی خسرو گر گوید:
        راهت چه طولانیست..حرفش را نزن بس کن!
         
        وقتی که مست مستم از خندیدن لیلا
        مجنون چه شیداییست حرفش را نزن بس کن!
         
        از هرکسی چیزی و..هرچه هست.. دلگیرم
        از اینکه دیواریست؛ حرفش را نزن بس کن!
         
        وجدان خود قاضی کن و فکرش کن آیا این
        رسم وفاداریست؟! حرفش را نزن بس کن!
         
        خسته شدم بس گفتم (حرفش را نزن بس کن)
        این بحث تکراریست حرفش را نزن بس کن!
         
        تصمیم آخر با خودت باشد.. همین..اما..........
        دل رو به ویرانیست حرفش را نزن بس کن!
         
        محمدرضا یوسف پور
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7