کاش می شد با خیال عاشقی،،باز گردی و گُل افشانی کنی
رَمز و راز سَر به مُهرِ عشق را،،با نوای رازقی معنی کنی
کاش برگردیم ،آن دوران عزیز،،عشوه هایت باز گردانی
کنی
میزبان چشم تو باشم و تو، با نگاهت عزم مهمانی کنی
در کنار سفره رنگین دل،دوستت دارم پذیرایی کنی
بار دیگر در هوای کوچه باغ،،قلب من را غرق ویرانی کنی
در میان خنده های اشک بار،،چشم من با چشمکی یاری کنی
از شراب بی مثال غَمزِه ات،،جُرعه ای را بر من ارزانی کنی
صحبت بی انتها و یک نفس،،هر چه بادا باد را هِجّی کنی
تا سخن از وَصلَت آید در میان،،شوخ چشمی های پنهانی کنی
با هزاران وعده،،،رِندانه مرا،،،تشنه تر از خاک طوفانی کنی
پاسخ هر لحظه اصرار مرا،،،متصّل بر خرمن افشانی کنی
کاش می شد نطفه شیطانیِ،،واژه ای کاش را آتش زنی
فارغ از کون و مکان و حَدّ و مرز،،گونه هایم را تو بارانی کنی
کاش هنگام بلوغ عاشقی،، زلف خود راگرده افشانی کنی
کاش یک بار دگر با چون منی،،عزم یک کوچ زمستانی کنی
در جوار بُقعه نَنگ رَقیب،،،ساعتی را پایکوبانی کنی
تا ابد این قلب تیپا خورده را ،،در حصار سینه زندانی کنی
کاش می شد در خِلال عاشقی،،، یک دَم دیگر تو مجنونم کنی
جان به کف آرم در آغوشت و تو خنده ای خرج من فانی کنی
مثل همیشه عالی و بی نظیر