يکشنبه ۱۵ مهر
خوشا اي دل كه بازآ نفسي مي آيد... شعری از
از دفتر هوالمعشوق نوع شعر
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۶ فروردين ۱۳۹۱ ۱۰:۲۰ شماره ثبت ۶۱۸۷
بازدید : ۵۹۲ | نظرات : ۶
|
|
بسم الله النور القدوس
خوشا ای دل که باز آ نفسی می آید
وصل جانان ره او هم نفسی می آید
آنان که خرده گرفتند ره دوست زبینایی
کجا توانند گویند زحق ره آشنایی
مدعیان را ز دوست نیست کلام لسانی
آنان که گفتند کلامش ز بیتابی
نبود بر حق، دوست چنین نیست بیانی
گفتند ره دوست هزاران ره رو که اصل اوست
دیدم هزاران ره، ولیکن نبود دوست
گفتند چنین باش، نباشی عمرت فناست
گفتم یا رب... عمر بی تو نخواهم ز راه
گمم کرده اند در این وادی، ره هزاران بلا
تو خود شو نور ره، که یابم تو را
اسیر دست هزاران رهزن شدم
هزاران ره رفته بودم و بی ره شدم
نور تو آمد ز ره، جانم همه شد ز هزاران یه ره
یه ره بیش نبود ره یافتن تو را
که چون تو را یافتم یکی، ره بیش از یک نیست رهی
هر که را تو را جوید ز دل، تو خود ره دهی، تنها یکی
تو آنی نیستی که کلامم گوید که آنی
چرا که نباشد بیانی، تو فراتر ز هر آنی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.