تیشه را در "بیستون" بگذار ، فرهاد و ببین
"قصر شیرینت" چه بی یاور به خود لرزیده است
ابرِ آهِ مردمت ، آفاق را پر می کند
شهر من ! بارانِ ماتم بر سرت باریده است
زیر آواری به سنگینیِ "آوزا " و "پرآو"
قامتِ رعنایِ تو چون "طاق بستان" خم شده
از کدامین رنجِ بی سودت بگویم قصه ها_
عزمِ کوهستان به کینت محکم و محکم شده
ای فلک ! جنگ و دفاع خاک میهن ، کم نبود؟
شیشه ی امّید را ، وارونه هُل دادی چرا ؟
مردمان در خواب ناز و غرق رویاهای خوش
گوشه ی"گهواره"را ، این گونه هُل دادی چرا ؟
از طلوعِ مشرقت تا مغربِ جغرافیات
"سر پلت" ویرانه ای شد ، شهر بی سامان من
سوگِ "دالاهو" به قلبِ داغدارت تسلیت _
آرش امشب تیر را ، بر رسم این دنیا بزن
از وفورِ اشکِ کرمانشاهِ ماتم دیده ام
ردّ خون بر گونه ی تاریخ حکاکی شده
گویی از شهر مصیبت های بی درمان،غمی
حاکمِ نامنصفِ این پهنه ی خاکی شده
سینا دژآگه
بیست و سوم آبان 1396
در سوگ زلزله زدگان کرمانشاه
همتبارهای(هموطنان)عزیزم
************************************
دلشوره دارم بی قرارم
در زیرآواراست؛شیرین
یک بیستون اندوه دارم
دیگرصدای تیشه ای نیست
دیگرنمی آید سوارم
ویران ویران است سرپل
بایدبراین غربت ببارم
شرمتده ام ای شهرویران
گرچه به اندوهت دچارم،
کاری نمی آید ز دستم
جز گریه برتو،من چه دارم
بنویس یک جمله برایم
بنویس برسنگ مزارم؛
بعدازتوشیرینی نیامد
بعدازتوفرهادی ندارم
*عبدالحسین رحمتی
سلام عزیز مهربان سینای گل درود به شرفت همتبار خوبم