گاهي احساسم كمانه ميكند
چون تيرِرهاشده از زه ِ كمان
گاه مذبوحانه ،
محبوس درسينه ام !
جلُ پلاس پهن كرده ، ابلهانه ضجه ميزند
وامانده ازبي خبري
با لب تختي ازاندوه
تَرَك برداشته قامت منحوسش
گَنگوُ هم نمي خورد !
خراش برداشته دلم ازحجم ِبودنش
خوراكش بلعيدن افكارمنقلبم
كاش ميشد درهمان سينه چالَش كرد
رها شوم ازخيس گونه ها
وچالِش هاي انديشه ي متورم شده
كاش ديوانه بمانم !!
دردنيائي كه عقل را به تاراج ميبرند...
S@RV
لب تخت : بشقاب
گَنگوُ: بند زدن يا به روايتي بخيه زدن برچيني آلات ترك برداشته وشكسته
**
ضمن تبريك بمناسبت نزديك شدن به سال نو خدمت مديريت ومسئولين محترم سايت كه سالي پربار وشكوفائي را همراه داشتند وهمه بزرگواران
اميدكه سال جديد هم سالي نيك . شكوفا وسرشار ازشادي همراه با مهرومحبت هميشگي همراه داشته باشيد.ازاينكه درسالي كه رو به انتهاست با نوشته هاي ناچيز خود موجب نگراني عزيزان را فراهم آوردم اميد پوزش دارم