خوله دخت حسین(ع)
نقل کردند قصّه ای مـرهون بود
در بعلبک دردها مدفون بود
چشم می بارید اشکش ناگهان
سیل غم پاشیده می شد آن چنان
داستان از سرگذشتِ خـوله بود
بی نهایت درد و غم را می گشود
در بعلبک طفلکی مدفون گشت
مرقدی زیبا در آن مفتون گشت
دخترِ سه ساله فرزندِ حسین
در اسارت ماندگار این امین
با وجودِ مرقدی دیرینه نام
در بعلبک منتشر شد این پیام
شهر تاریخی شده دور جهان
هم به آثارش و هم نیکو مکان
مسجدی را ساختند در محورش
جایگاهِ دفن سر با دخترش
ششصد و هشتاد و یک میلادی بود
ساخت مسجد راه مشتاقان گشود
خوله در جنگ با اسیران رفته است
قلب نالان با دلیران رفته است
دوری راه و عطش سختی کشید
بهترین جا از خدا مرگش خرید
دختر کم سال با ظلمِ زیاد
دست پاچه شد از آن مرکب فتاد
طفل مظلوم از شترافتاده است
در ورودی آن زمان دل داده است
با سقوطش لحظه ها جان را سپرد
محنت و درد و الم با خود نبرد
در همان جا دفن کردند نازنین
قبروکفنش کرد زین العابدین
همدمِ قبرش دو سروی کاشتند
بارگاهش را به نام افراشتند
حی و حاضر سرو را قامت چو دید
روی قبرِ طاهره سایه کشید
با وجودش شهر طب موصوف شد
درهمه گیتی به شمس معروف شد
سالها بگذشت و جثه در زمین
در جوارش آبراهی در کمین
بارها در خواب مالک جسته اند
آب را زود از جوارش بسته اند
حفر کردند قبر و کفنش پاک شد
جسمِ سالم را همانجا خاک شد
آب مرقد را و از سروش نصیب
بهر بیماران عالم شد طبیب
وای بر تو وای بر ظلمت یزید
چه گناهی کرده این طفل، ای پلید
هر امامی مرقدش زیبا، پل است
جای نیکان مرقدِ آنها دل است
خون جاری شد از مرقد یک زمان
در محرّم سالگردش ناگهان
سیل گشته چشمه خونی آشکار
از کرامت زایرانش گریه زار
خوله زد مُهر امامت بی درنگ
زخمِ قلبش منفجر در دلِ سنگ
سیلِ خون در مرقدش مشهود شد
از تبار مومنان معدود شد
للّه یرحمها ابجنانه او عزّته
اللّه یحشرها ابمعاده او رادته
جاسم ثعلبی(حسّانی) 06/06/1396
آیینی بسیار زیبا و شورانگیز