چهارشنبه ۳۰ آبان
|
آخرین اشعار ناب فرهاد گنجیه
|
تو لحظه هایی که کم بودن و من بودن برات کافی نبود
ما مثل و مثالی به همتای خود نداشتیم
تا اون ما رو نگاه کنیم و آینه قلب خودکنیم
ما وعشقمون برای خودمون بهترین مثال بود
ازبودنت از بودنم در من وما و نمی گشتیم
گم کرده خودمون و تو چشما و افکار دوستای غریبه
چون ما همدیگه رو داشتیم
از اشعار کف دستامون عشق به هم و می خوندیم
همین یک لبخند در لحظه راستی برای ما بودنمون بس بود
تا نفسهامون و یکی کنیم
قدر لبخند یک فنجون قهوه تلخ که کارش شیرین کردن
ایام و افکارمون بود و بدونیم
چه خوش طعم بود اون قهوه ای که از فنجون قلبم
به دستات مثل رودهای خروشان چکه کرد
من و عاشق طعم قهوه دستات و لبخند تو کرد
فرهاد گنجیه
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.