شاعر : کاوه احمدزاده
***
صدای در به گوش من چرا بیگانه می آید؟!
بجز فکر و خیالت که کسی اینجا نمی آید!
***
توهّم میزنم گویا سرایت کرده در جانم
صدای استکان هایی که از میخانه می آید!
***
تو مثل رودی و هرگز به مبدأ برنمیگردی
پرستو کَی سراغ لانه ی ویرانه می آید؟!
***
شبیهِ شمع دارم از درون خویش میسوزم
از اندوهِ بلایی که سرِ پروانه می آید!
***
دلیل سرزدن های کبوتر باوفایی نیست
فقط از روی ناچاری برای دانه می آید!
***
دراین شب های تنهایی به حال خویش میخندم!
مگر کاری بجز خندیدن از دیوانه می آید!؟؟
***
کاوه احمدزاده
***
پ.ن :
این سروده رو تقدیم میکنم به مدیران سایت بسیار خوب «شعرناب»
و دوستان و همراهان عزیز سایت که سروده های بنده را دنبال میکنند و با نظرات مهرورزانه شان بهم دلگرمی میدن که علیرغم بسیاری مسائل زندگی باز هم بسرایم
از صمیم روح دوستتان دارم.
عذرخواهم اگر اسم اشخاص خاصی را نبردم چرا که همگی شما دوست داشتنی و نازنینید.