نغمه پنهان......
درین دنیای وانفسا که مردن آرزویم بود
چه آمد بر سرم انگار این ها همه حرف حقیقت بود
یکی در نا امیدی تو رویایش پریشان بود
من ه تنهای بی سامان بر سر سودا د ا ر م بود
در این ایام گمنامی گرفتارم به رسوایی
شده ام آلوده دردی ، مرا نیست هم دردی
درین روز های بی پروایی
شده ام آلوده دردی که که زدش تیغ فراموشی
زبانم سرخ ، روانم پاک و درونم آتش پنهان
ره هم تیره سرم غوغای دلم در عشق یک باران
بخوان ای روح سرگردان ، بخوان ای بی سر و سامان
بخوان ای کوکب تیره ، بخوان تا درونم گیرد آرام
بزن تنبور بر مقام روح پاک مزار گمنام
بخوان شکوفه دادنده اند دل و جان ، بخوان تا عشق ها گیرند سر انجام
در این دنیای تنهایی خدایا خود نما راهی
به من خسته ی دل ، به من سیه چرده راهی
خسته ام از عیش و نوش رهرویی داءم الخمر
که بد باشد آن روز که زنند گمان ها به آواز خر
داگیر شوم و نیست رهی به من خسته ی دل ار هست
چه خوش باشد آواز بلبل مست
طرب سیب ، عرق صورش باشد و نمانده است راهی غیر از سبو
صبور نبوده اند ، عشق نداشته اند ، زین فانوس خموش او
دلگیر شوم و نماند ه رهی ، نگاهی به من ، که خسته از دل
چه خوش باشد آواز بلبل مست گر شکسته است بال
قلوب می تپد برای عشق و زندگی ، برای دلبری کردن
چه خوش باشد و زیبا خدا را بندگی کردن
مجید مولودی