توضیح در مورد شعر:
روزی کسی منو تهدید کرد و طوری که اصلا نگذاشت دیگر به دلبر خود پیام ارسال کنم.
الان بعد چندین ماه به طور غیر مستقیم فهمیدم که به من میگوید : دلبرم را حیران گذاشته ام و انتظار داشت کار را یکسره کنم من هم در جوابش این شعر را نوشتم.
دوست دارم هرگونه انتقادی دارید بشنوم
یا قابل التوبه ، ای که غفوری
ای آنکه آگه از همه ذات الصدوری
یا رب عبورم ده از این راه و سخن ها
هر چند ره باشد کمی صعب العبوری
دیگر نمی دانم چه چیزی خوب و بد هست
نگذاشتند دیگر به من عقل و شعوری
ای آنکه شاید میزنی طعنه به من ،کاش
می کردی اول حرف های خود ؛ مروری
روزی مرا از درگهش بیرون کشیدی
من ماندم و ناچار بر درد و صبوری
غیر از خدا هر کس نبود آگه زحالم
گویا که کرده بودنم زنده به گوری
تا مرز کافر گشتنم من پیش رفتم
آن روز ها می گفتم هی ؛ آخر چه جوری!!!!
زان بعد من افسرده و حالم خراب است
افتاده ام بر گوشه ای چون لندهوری
باور کنید دیگر سراغ او نرفتم
شاید ،دل من زنگ زده از درد دوری!!!
خسته شدم دیگر از این حرفای رمزی
حرفی اگر مانده بزن لطفا حضوری
هر چند تلخ و سخت باشد میکنم صبر
لاکن که نیستم آدم پست شروری
آخر سخن را میزنم بر دلبر خود
یک لا ، نعم بر من بگو ؛ آخر فکوری
اما ممد کاج عاشق تو بوده و هست
ای آنکه ... ..... .... ...... .....
مصرع آخر چون اسم برده شده شاید طرف راضی نباشه از انتشارش معذورم
گفته میشود سروده که منتشر شد
به مخاطب تعلق دارد