از بامداد نو ترین نسیم ایجاد شده در زندگی نکبت بار هر بانویی در شرایط این یکنفر
دور تر از وایت برد نقاشی شده از جملات تو
سر کلاس رویاپردازی زانو زده بودم و ندانستم
در ابتداء
به نام خدای ارحم الراحمین من نوشتی
من
آنجا بودم وقتی بلیط های مسافران مقصدت را بی هیاهو
بی آنکه بدانند صادر کردی
یک نفر اینجاست که ایمان دارد
به نگاه های گنگ توبه پایانی ناپیدادر مردمکان خسته ات
به گفته هایت
در رامشی طوفانی که در ذهن پریشان تر از منت می آساید
به تمام روح تو
به آنچه از من ساختی با اندیشه زخم خورده ات امروز
ایمان دارد
به راست ترین خوی زندگی که در همان یک جمله بود
از پادشاه آفرینش تا سرزمین های تخیل
من میبینم امروز قطار رهرو بر ریلهای رویاهایت را
تو نه اما
من میدانم
راستش ما میدانیم
که چند مسافر چون مارا به کوپه های روان قطار شماره 3 سوار کرده ای
در مسیر امنی که دیگر هرزی تاب ورود به ایستگا ه پایانی را ندارد
چون تو در ایستگاه آخر منتظر شاگردانت ایستاده ای
گفتی،با خدارو راست باش تاراه درست رو نشونت بده
راست گفتی
همیشه باشی آقا
تقدیم به تو....و قطار شماره 3
زیبا و جالب بود