چک ..چک....چک....چک.....چ
.................
شیر اب خانه
باز ماند از دیشب.
پنجره پرده کشیده امروز.
دست پر مهر خدا ازاینجا
سخت رو پوشانده.
هیچ قفلی دم صبح
درب را نگشوده.
پدر این خانه
خواب مانده انگار.
بی جهت می غرد
اتوبوسی که به یک شهر ارادت دارد.
..........
همه چیز مبهم و محو و ساکت.
ظهر فردا شده است.
تلفن خاموش است.
پنجره مات شده.
بوی تندی سراسیمه ته کوچه خزید.
و فقط چک چک اب و
سکوت.
.........
دست لرزان کسی قفل یدک را چرخاند.
بغض خانه ترکید.
یک طرف حادثه کز کرده به در خیره شده.
یک طرف چیده شده
دو سه خط نامه و یک شمع و کتاب قران.
نسخه ای بی سر و ته.
پاکتی پر شده تا اخر برج.
کتریی سرد ولی پر اندوه.
جعبه ی قرص که خالی شده است.
روی تخت
جشن خداحافظیی پابرجاست.
کودکی خوابیده.
دست را داده به دست مادر
دل به ابهام پر از چین پدر.
کراواتی و لباس شب عیدی و گلی بر سینه.
چقدر این تابلوی خواب برایم زیباست.
همه هاج و واجند.
نسخه ی دکتر خون کودک.
و تمامی دعا های پدر برگشته.
دو سه خط نامه برای مادر
با سلام .
کودکم سخت هوایی شده است.
به بهشت میبرمش.
تو اگر یاد من خسته و مریم کردی.
جایمان خوب ولی غمگین است.
این شب جمعه بیا بر سر ما.
جبرییل گفت که باخواهش ما
عفو خوردیم انگار.
وای بابا
خدا بخشیده.
.......................................................... شاهرخ
................
با سلام
ماجرایی بود از خود کشی دسته جمعی خانواده ای که کمی با ذهن داستان پرداز بنده شاخ و برگ گرفته بود کل ماجرا را از زبان دوستی شنیدم که اسمش یادم نیست و علتش را بنده در تخیلاتم پروراندم
شعر ناراحت کننده شد و اهنگینش کردم که فضا را درام تر کند.
به هر حال از تمام استادانم که خواندند و ناراحت شدند معذرت میخواهم.
گرانقدر ناشر برایتان ایمیل کردند و مواردی را باید بازبینی و جای گزین می کردید لطفا هرچه سریع تر این کار بکنید متشکر می شویم