هنوز هم می خواهم همان لواشک های صدی
هنوز هم همان آلاسکاهای قرمز یخی
بیخیال نشستن در صندلی عقب، خنده کردن
ماشین پیکان و راننده قوزش را مسخره کردن
هنوز می خواهم همان ظهرهای تابستان را
عصبی شدن و فحش های مادری مان را
غرغرهای پیر همسایه
که گربه ات روی فرشم شاشیده
درخت توت و گنجشک های بی گناه
پرتاب سنگ های بی نشان
دکتربازی با دختر همسایه
البته اگر باباش سرکاره
قرمزی صورتم از کشیده مادرش
نگاه های چپ چپ برادرش
هنوز می خواهم همان توپ پلاستیکی دولایه
چهار قدم ونیم طول دروازه
شرطی بازی کردن و باختن
فرار کردن و تا خانه تاختن
همان دمپایی های پلاستیک آبی
آخرشب کل لباس هایمان خاکی
همان کارهای بزرگ بزرگ کردن
صدایمان را به زور کلفت کردن
دید زدن زن همسایه روی بالکن
خسته رسیدن و فریادهای-منم،بازکن-
هنوز می خواهم همان موبایل و فیلم های پنهانی
همان ترسیدن از رفت و آمدهای ناگهانی
هنوز می خواهم خیس به خانه برگردم
زیر مشت های پدر سنگر بگیرم
بعد آشتی کنیم، بهانه بگیرم
ساندویچ کوکتل دو نانه بگیرم
هنوز می خواهم همان سِگا و بازی های برفکی
سوپر ماریو را تا قلعه اش برسانی
هنوز می خواهم همان دوستی های ساده
همان دلخوشی های کم خرج کودکانه
دلم می خواهد کودک شوم
مثل قدیم ها پرحرف شوم
یک وجب قد و دو وجب زبان
کودکی؟ من هنوز که اینجام
بسیار زیبا و خاطره انگیز