پنجشنبه ۲۰ دی
فریاد فرهاد شعری از سعید عدیلی پور
از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵ ۱۸:۲۰ شماره ثبت ۵۴۵۰۲
بازدید : ۴۴۱ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب سعید عدیلی پور
|
در فرو بسته ترین دشواری
در گرانبارترین نومیدی،
بارها بر سر خود بانگ زدم:
"هیچت ار نیست مخور خون جگر، دست که هست!"
بیستون را یاد آر، دستهایت را بسپار به کار
کوه را چون پَرِ کاه از سر راه بردار!
وَه چه نیروی شگفت انگیزیست
دستهایی که به هم پیوسته ست...!
فریدون_مشیری
🌻🌿🌻
کو کجا هست نمی بینم من ... این همه دست به هم پیوسته .
من در این وادی بارانی سرد
در دل خسته پائیز زمان
در میان قفس خاکی تن یخ زده ام
هیچ کس همدم تنهایی ما نیست که نیست
بیستون فرهاد داشت
در دلش فریاد داشت
جان شیرینش تمام انفجار عشق بود
او کجا و ما کجا ....
تلخی هجران و بی مهری گواه قلب نا آرام ماست 😔
سعید عدیلی پور 🍂
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام استاد . خیلی ممنون از لطفتون . سال نو شما هم مبارک بهترینها رو براتون آرزو می کنم . همیشه شاد باشید و سلامت | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
مدیر موسس سایت ادبی شعرناب
فکری احمدی زاده (ملحق)