دانی که...داد دوست...شیرینتر از شهد عسل
پس بشنو ای دوست.....
خود نشناخته...راه خدا خواهیم شناخت...؟
خود نساخته ...راه خدا خواهیم که ساخت...؟
دل به دریا گر زنی....مرد رهی....!
عشق، کوه کن خواهد وتیشه ی تیز...
عشق فرهاد خواهد و.....مهر سکوت بر لب خویش.....
ما ز خود پوشیده ایم....بازیابیم خویش را...
این حجاب است.....
که پیچیده ایم در آن ....خویش را
در مسلمانی حرام است این حجاب....
در مسلمانی حرام است این حجاب....
رمز دین وعشق...اینست.......
فاش دیدن خویش.....
تا کی خواب.....در یاب ،اسرار خویش.....
مرگ نزدیک است ...
میروی ....زود ...اما.....بی دیدار خویش!!!
تا به راز...بودنت آگه نیستی...
زندگی باخته ایی........آدم نیستی...
اندکی غرق شو در راز درون....
تا شوی انسان..... با راز درون...
غیر این باشد...در این جهان
آواره ائی...بی چاره ایی....گم کرده ایی...صد پاره ایی
در یاب حجاب خویش را......
بردار حجاب خویش را.......
دریاب راز خویش را........
مرگ در راه است.....
تعجیل.!!....کوک کن ساز خویش را....
زخمه زن با دل ....بر تار سه تار....
تا نوازد بر تو از راز درون......
تا نوازد بر تو از راز درون.....
ای دوست......بشنو از این گم کرده راه
که می جوید هر زمان راه درون......
بشنو ای دوست.....بشنو ای دوست