بی خیال باغ و حوض و ماهی.
فدای سرت که شمعدانی ها کارتن خوابند.
حالا دیگر:
خانه مادر بزرگه هم
طبقه ی بیستم برج شهر است.
میهمان ها هم که فقط
زاغ اند ولاشخور و طیاره.
سالی یکبار هم
دو قطره باران میاید
روی تخمهای کبوتری هر جایی .
که جا گذاشته پشت شیشه ی دو جداره ی
خونه ی مادر بزرگی که:
یه چشمش به در مونده و
یه چشمش به حریم فاطما گل..
.................
................
انگار همین دیروز بود.
که سقف دهن بین
نشست زیر پای کلون درب خانه ی گلی.
تا به بهانه ی ازادی
کل دیوار ها را فروخت به یک
کلنگ.
حالا
پنجرها ول شدند کف کوچه
و
شمع دانی ها کارتن خوابند
بی خیال
..............
..............
الو الو الو
مامان
تلفن وکیله را برام (اس ام اس ) کن.
تو طرح ترافیک که نیست.
باباشو در می ارم.
مرتیکه هوس باز عیاشو....
حرمسرا باز کرده.
میندازمش زندوون.
ازاد میشم..ازاد..ازاد
.............
.............
بی خیال لباس سفید و حوض و ماهی.
باز هم که لال شده
شیشه ی دو جداره.
میهمان ها هم که لاشخور و طیاره.
وای ... توپولف ها
چقدر نگران مادر بزرگ صبقه بیستم اند.
الو
الو
الو
باید بذارم برم....بذارم برم...بذارم برم
...............................................................شاهرخ
دروداستادبزرگوارم
تلخ ودرناک امابسیاررررزیبا وتاثیرگذار
مثل همیشه متفاوت بود
احسنت به قلم روشنگر واندیشه ی والای شما
درکانال سایت هم قرارش می دم