آینه

آینه ی مادر بزرگ
جوان تر نشانم  می داد
نکند پیر به دنیا آمده ام
و هر بار که  مادر بزرگ؛
تعریف می کرد
نشانه ی تازه ای از جوانی ام را
پیدا می کردم
و هر باری که موهای او را
شانه می زنم
یک موی سپید روی سرم
اضافه می شود
مادر بزرگ  برایم  داستان شب بگو
که درد  زهدانت را
به آغوش گرفته بود
و مادرم اتفاق بزرگی بود
که افتاد
شاید امشب
پس از فریاد بلند مادرم
بار دیگر متولد شوم.

#تکتم_آقابالازاده