يکشنبه ۴ آذر
آیین و آیینه ها شعری از اله یار خادمیان(صادق)
از دفتر یاس نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱ شهريور ۱۳۹۵ ۱۸:۵۵ شماره ثبت ۴۹۶۱۴
بازدید : ۳۵۳ | نظرات : ۱۰
|
دفاتر شعر اله یار خادمیان(صادق)
آخرین اشعار ناب اله یار خادمیان(صادق)
|
اله یار خادمیان:
با سلام و عرض ادب برادرانه و خالصانه
اين مثنوي كه هزار بيت مي باشد با عنوان آيين آيينه ها بيست و نه بيت را در مر حله ي اول تقديم مي كنم مابقی را برای آنکه خستگی و
زدگی نیاورد. در چندین فاز ارسال خواهم کرامت
نامتان جاودانه بر بلنداي عشق و عرفان
وزن شعر
مستفعلن مستفعلن مستفعلا تن
اول بنام آنكه پيري را جوان كرد
پيغمبري را بَرده كرد و قهرمان كرد
آنكس كه از آتش گلستان را بر انگيخت
بر خاك جان بخشيد و انسان را بر انگيخت
بر جامِ يك قطره نشانده هفت دريا
از نيستي هستي پديد آورده زيبا
آني كه در احساس ها شعر روان ريخت
نقش هزار آيينه بي نقش و نشان ريخت
بر برگ برگ دفترم سيما ي او هست
زيباي من زيباي تو از جام او مست
در عين آزادي كسي آزاد او نيست
هر گونه موجودي برون از ياد او نيست
ياري كه بي او چشم هر ياري فريب است
دستي كه بي او دست و دل با من غريبست
چشمي كه بي او نور خورشيد است سايه
او كه جهان را نظم داده في ا لبدا هه
عشقي كه بي او يك لغت در ا مر من نيست
بي او كلا مي دل پذير انجمن نيست
هر سينه از سيناي او شد بي نها يت
بي نوراو موسي سياه و بي سرايت
مي ترسم از طوفان مرا آزاد مگذار
خس را به حال خويشتن در باد مگذار
من كيستم يك هيچ هيچ بي روايت
هر چند در هر ذره ات يك بينهايت
اي مهربان دلها ي ما را مهربان كن
اميد را با عشق جاويد ت جوان كن
بيدار كن ياران خواب افتاده را باز
هشيار كن مستان قدرت داده راباز
مي ترسم از طوفا ن نفس سر كش خويش
مگذار تنهايم ميان آتش خويش
داني تو من را ، خود نمي دانم كه هستم
تا از خيا لت مي روم شيطان پرستم
در هرچه پنهاني تو دايم رو برو باش
دايم تو با خاموشي ام در گغتگو باش
تو ميدمي در ساز شعر و شهرت من
غير تو كي باشد كسي در غيرت من
من طوطي ام حرف تو را تكرار كردم
گر خويش را تاييد اگرانكار كرد م
تصوير بي روح و روان ، سحر و سرابست
جامي كه از دريا نباشد پُر، حباب است
آواز بي آواي تو آواز مرگ است
ساز بدون سوز تو بي سازو برگ است
در بند عشق خود مرا دايم نگهدار
در جنگ با نفسم مرا قايم نگهدار
مگذار ويرانم كند شو لاي شيطان
مگذار قر باني شوم در پاي شيطان
بازار من كي بازي رنگ و خيا ل است
در رنگ و بازي هم حساب و اعتدال است
بيگانه از خويشم مكن محبوب هستي
من طا لب روي توام مطلوب هستي
خشكيده ام در يك خيا لستان وا هي
باران ببار ، آتش گرفتم از تباهي
در آ سمانِ با تو پروازم بلند است
آنجا كه نه پروازو نه باغ پرند است
بي تو سقوطم را مگر باور ندارند
آنها كه نا مم را كبوتر مي گذارند
هرچند جمعي مي كشندم در حواشي
بيهوده مي كوشند تا متن ام توب
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
مناجاتی زیباست
جسارتا مصرع آخر اشتباه تایپی ندارد؟