جمعه ۲ آذر
تو بيا شعری از کاوه دره شوری
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۳۷ شماره ثبت ۴۹۴۱۱
بازدید : ۵۹۳ | نظرات : ۲۲
|
آخرین اشعار ناب کاوه دره شوری
|
من دلم خون شده از بس كه تو دوري تو بيا
عشق را ميدهمت هر چه بخواهي تو بيا
من جواني نكنم بي تو بگير جانم را
من به قربان لب لعل تو ميرم تو بيا
همه ي اهل ادب كيش مرا ميپرسند
اگر اين كفر نباشد تو خدايي تو بيا
حوريان جمع شدند تا كه ببينند تو را
اشك من سيل شود گر تو نيايي تو بيا
سحر و ظهر و شبم بي تو به سر شد ليك
تا نرفتم از دست خود برسان و تو بيا
اين كه زار است ندارم حالي تقصير كيست؟
خود طبيبي دردم نميشود كم تو بيا
ليلي از نزد تو اموخت چنين غره بود
طعم لبهاي تو مجنونم كرده است تو بيا
نحوه گويش تو شهره به افاق است نه؟
اين كه من دزد تو باشم تو پليسي! تو بيا
لشكر ظلم به راه انداخت اين بوي تنت
خوش بود بويش از صدر و حنا گل تو بيا
نفست بوي خوشش گر به مشامم برسد
همه جا بانگ زنم تا كه بفهمند تو بيا
ادب و حجب و حيا گر كه بزاري دارم
اشوبي كنم اگرت زود نيايي تو بيا
لب تو خندان اما چشم من گريان است
قلب تو شيشه شده سنگ ندارم تو بيا
هر كسي از تو شنيد ذكرت را شيفته ات
شده است پادشه شيفته هايم تو بيا
گر من دست به دعا ميبرم دل نزد تو است
بد عهدي نكن و بي وفايم تو بيا
غزلم چرنكنويس است ؟ اينم ارزاني تو
شعرهايم بي تو خام اند عشق من باش تو بيا
خاطرت مهرت صفايت عاشقم كرده است تو
محض حفظ ابرويم پيش اغيار تو بيا
رسوايم ميكني پس كي هم اغوشت شوم؟
راز ما را سر به مهر بگذار ليكن تو بيا
عمري خواستم بيايي باز پيدايت نشد
عشق شيرين مني تا كي تو دوري تو بيا
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.