روزگاری پیش از اینها مردی آمد مهدی نام
شهرت او اخوان
حرفهائی میزد از سوز زمستان
زمستان در نگاهش سرها در گریبان دستها در جیب
نفس کز گرمگاه سینه میاید برون ابری شود تاریک
اما ای یار بی کینه
سوز زمستان من بیشتر
سرها در گریبان دستها را ببریده ام
نفس بالا نماید
میخوری تعطیل میخوران را همره بادش نمودم
حرفی گر دلم میزد
رای او بر بالای دار
گر دلم آرزویی میکند حکم او اعدام یا حبس ابد
تاکنون صد هزاران اعدام در پرونده اش
گر دلم یاد یاری مینمود
صورتش از ضرب سیلی همچون گل لاله
در میزنم
آوای نامردی از صدای در کوبه اش
کیستی دل به من گوید
این منم
میزبان تنهائیت
آمدستم تاخودم را مهمان کنم
بگشای در
آمدستم تا می ئی با هم خوریم
آمدستم با تو همراه و هم آوازی کنم
من پی بی مهری بر تنم را میزنم
حکم اعدامش قبول
بگشای ای دل در برویم
این منم میزبان این بار میهمان آمدم
بگشای در تا حرف دلم را با دلی آغاز آمدست
این میزبان این بار با دلی پر بحر یاری آمدست
بگشای در بگشای