شنبه ۲۹ دی
ساحل حاضر شعری از حسین سیدبر داهل
از دفتر پنجره ها نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۳ تير ۱۳۹۵ ۱۱:۱۲ شماره ثبت ۴۸۳۹۸
بازدید : ۶۰۵ | نظرات : ۹
|
دفاتر شعر حسین سیدبر داهل
آخرین اشعار ناب حسین سیدبر داهل
|
قرآن به سرم بردم و گفتم که خدایا
دل شستم این از ورطه ی خونین زمانه
بشنو فقط از حال خرابم که ببینی
چون نیست فقط دیدن این مست،نشانه
روزی که خبر دار شدم عاشق و مستم
لیوان غرور از دل بیچاره شکستم
تبخیر شدم ،سخت به جوش آمده گفتم:
من عاشق و تبخیر شد از رود تو هستم
چندی ست که میسوزم از این درد جگر سوز
اما خجل از آب ،خودم هیچ نگفتم
خون خوردم و انگشت گزیدم تو ندیدی
چون عاشق بیتاب خودم هیچ نگفتم
او خیره نگه کرد و جهان را به دلم ریخت
با شور نگاهش ،همه مژگان زمین ریخت
من محو تماشاگر دنیای خیالش
با رفتن خود مرگ و زمان را به هم آمیخت
ان شور کجا رفت چرا رفت وچه کردم
شد پرسش هر لحظه از این درد کبیسه
انگار که دزدید پر و بال کبوتر
دزدید و همه روح مرا کرد به کیسه
گریید محبت که صداقت به خدا نیست
ان مرهم درد از قفس عشق پریده
بیمار بمان دوست که ان افئی عاشق
چندی ست ازین وحشی مرداب خزیده
خندید خدا گفت که آخر تو چه گویی
هر روز جفا کاری تو مانده به خاطر
با اشک نمازی به غلط خواندی و رفتی
تا شعر بگویی نه به آن ساحل حاضر
حسین سیدبر / تابستان سال 94
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
تا شعر بگویی نه به آن ساحل حاضر