علی (ع)
.........
آنکه جانش با نوایت آشناست
بی بر و برگرد شرمش از خداست
نی به نام تو گدائی می کند
نی ز فرصت پادشاهی می کند
هر که با خوی علی دمساز شد
لامحاله با خدا همراز شد
با خدای خویش خلوت می کند
با هوای عشق عادت می کند
نام پاکت یا علی جان پرور است
چشمۀ عشقی و مائیم از تو مست
پای تا سر عاشق راه توایم
دوستت داریم هواخواه توایم
ما مرامت را پسندیدیم دوست
چونکه تو مستی ات از صهبای اوست
باخدا قصد ارادت می کنی
می شناسی اش عبادت می کنی
ما که از دنیا پرستان خسته ایم
همچنان بر عهد خود دلبسته ایم
روز و شب گوئیم تا بر بام گور
استعین اله فی کل الامور
..........................
اي ولي ايزد يكتا علي
اسوهي بيمثل و بيهمتا علي
يا علي قلبم به عشقت منجلي
منجلي قلبم به عشقت ياعلي
ايزد منان ترا نامد ولي
خاتم پيغمبران خواندت وصي
خرّم آنكس را كه مولايش توئي
فرخ آنكس را كه آقايش توئي
هر كه توي كشتي عشقت نشست
او رهايي يافت از غرقاب رست
راه اسلام يك رهست و آن راه تو
باقي ره گمرهي ست بيگفتگو
مظهر عدل و فتوت در جهان
منظر حق و حقيقت هر زمان
در صداقت صدق تو حد كمال
در شهامت بيقرين و بيمثال
در همه چيز و همه كاري امام
در همه اوصاف انساني تمام
يا علي اي بهترين بنده ی خدا
اي تو بهر كشتي دين ناخدا
مهر تو در خون من گشته عجين
اي تو ما را هر دمي يار و معين
يا علي از عشق رويت زندهام
پيروي بس غافل و شرمندهام
راه تو دشوار ياب و مشكل است
ترك اميال و هوسهاي دل است
عشق و جانبازي است در اميال دوست
دل فكندن از هر آنچه غير اوست
من چه غم دارم كه مولايم عليست
او كه قرآني بشكل آدمي است
درس تو حريت و آزادگي
زيستي در منتهاي سادگي
در شگفت از جود تو باشد فقير
شرمسار از مهر تو باشد اسير
در نماز و در مناجات خدا
هم نبودي غافل از حال گدا
اي دريغا آن همه فرزانگي
آن جوانمردي و آن مردانگي
آن وفا و آن دل پرمهر تو
آن صفا و آن درخشان چهرتو
تو كجا و آن مردمان ناسپاس
نی توان بنمودشان با تو قياس
چشم اميدم به ياري سوي توست
چون فتوت، مهرباني خوي توست
سروري كن اين ارادت كيش را
ول نكن برحال خود درويش را
مي گدازد زاشتياقت پيكرم
سوخت از عشق درون بال و پرم
يا علي داغ تو دارد سينهام
من مريد و مخلصي ديرينهام ...
ابوالحسن انصاری (الف.رها)
..............................................