جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر محمود دهقان (سخن حق)
آخرین اشعار ناب محمود دهقان (سخن حق)
|
امروز در خواب و بیداری زمزمه ای شنیدم.
کمی چشمهایم را باز کردم
گیج و منگ صدا را دنبال کردم
گلهای قرمز ریزی دیدم به روی پارچه ای سفیدو عطر.
عطر مادرم .
چادر نماز مادرم که کنارم نماز میخواند
گوش کردم سر سجاده عشقش با خدا هم بیاد من بود
دعا میکرد
نه برای خودش برای من .
منی که گافی نداده بودم
ولی خوب او مادر است و کافیست نگاه کند
فقط یک بار چشمانت را ببیند .
انگار مادرها همه چیز را می دانند .
کافیست یک بار وقتی به سوراخ به جا مانده از میخ روی دیوار زل بزنی تا بفهمد تا کجا دلت را باخته ای .
از خدا خیر برایم خواست
سرش را بلند کرد از سجاده آهی کشید.
چشمانم را بستم به زور جلوی نم چشمانم را گرفتم .
رفت از اتاق بیرون گفتم چه خوب نفهمیده .
دیدم با چای آمد و گفت پسرم تعریف کن .
تازه فهمیدم که به مادرها لازم نیست چیزی بگویی
آنها همه چیز را از قبل می دانند.
آنها مادر هستن
بداهه به یادگار تقدیم به مادر
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
عالی بود سایه مهرشان برسرتان باقی