دوشنبه ۵ آذر
شبِ درد شعری از حمید رضا مشیری
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل مثنوی
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۴ ۲۲:۵۱ شماره ثبت ۴۵۰۵۲
بازدید : ۷۰۳ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب حمید رضا مشیری
|
شبِ سرد و شبِ مرگ و شبِ درد
« وای از این روز و شبای دوره گرد »
شــــــبِ ضــــجه های یـــه مـــــردِ دل مُـــــرده
مردی که آخرین راه نجاتش، به بن بست خورده
شـــــــــبِ هــــزار افـــسوس و صـــد نـــالـــه
شبِ گم شدنِ یه آواره،شبِ دیدنت، که آخرین باره
چقدر تلخِ اون شبی که تو باشی و اونو بوسه
تمــــــوم لحــــظه های من، پر از این کابـوسِ
اون شبـــی که تو شــــدی عروسِ قصه ها
خبر داری که من شدم وارثِ تموم غصه ها
اون شبی که تو یه لباسِ سفیدِ توری پوشیدی
میگن تو تمومِ عکساتون لبای اونو بوسیدی
کاش اون شـــــب چشـــــمام تو چشات نمیــوفتاد
می تونستی راحت بری و فکرم از سرت میوفتاد
نمی خوام بهت بگم که من بی تو میمیرم
اما انـــتقام مو از خودِ خــــدا میگیرم
من اون مردی که همه چیشو باخته
همیـــشه سوخته، همیشه ساخته
چشامو میبندم و میرم تو رویای تو
کاش می شد بازم بمونم تو دنیای تو
دل ِ من تو خودت بمــــیر، بمــــیر
دیگه هیچ وقت سراغشو نگیر، نگیر
داره دنیام از دست میره،کاری ازدستم بر نمیاد
دلــــم یه خودکشـــی یا که اعـــدام می خــــواد
تو مـــیری و منو تنـــها میزاری
تا ابد رد پاتو تو دلم جا میزاری
می دونم با سرنوشت نباید بازی کنم
باید خودمو به این تقدیر راضی کنم
انتخاب دیگه ای ندارم یا تو یا مرگ
حالا طنابِ دار باشه یا انسدادِ رگ
دیگه بعدِ تو، اصلا بعدِ تویی در کار نیست
منو تویی که ما بودیم، که دیگه انگار نیست
منِ مغلــــوبُ شکــــسته و غمگین
نباید از این حالم بهش چیزی بگین
بهت نزدیک میشم و عطرموهات میپیچه تو باد
دارم دیوونه میشم تورو به خدا بگو اون شب نمیاد
کاش می شد بفـــهمم همش یه خـــواب بوده
کاش یکی بهم می گفت که رفتنت سراب بوده
کاش همـــین الان بهـــم زنگ میـــزدی
دنیامو با رنگ چشات، برام رنگ میزدی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا قلم می زنید
احسنت