باد دی

درود بر شما خواهر خوبم

درود نازنینم..
ساده و زیبا نگاشتی..
زنده باد..

ولی از این عبور و چینی شکسته بندبند
یک شهر نمیگیرد خبر...
سخت می شود قبول کرد و یا باور کرد که در حیات طبیعی بتوان شاهد پیوند بهار با دی باشیم...
اما در دنیای عاشقی که بسیار فانتزی و رومانتیک و بالای ابری است همه چیز ممکن است.
عاشقانه ای با چاشنی حزن و نا امیدی...
بهره بردم و درود بر شما

.................. ......................
زیبااا بود بانو
هزاراااان درود
....................... ........................
هدیه به اهالی خوب شعرناب:
شهسواری‎ ‎به دوستش گفت: بیا به کوهی که خدا آنجا زندگی می کند برویم.میخواهم ثابت کنم که‎ ‎اوفقط بلد است به ما دستور بدهد، ‏وهیچ کاری برای خلاص کردن ما از زیر بار مشقات نمی‎ ‎کند‎.
دیگری گفت: موافقم .اما من برای ثابت کردن ایمانم می آیم‎ .
وقتی به قله‎ ‎رسیدند ،شب شده بود. در تاریکی صدایی شنیدند:سنگهای اطرافتان را بار اسبانتان کنید‎ ‎وآنها را پایین ببرید‎
شهسوار اولی گفت:می بینی؟ بعداز چنین صعودی، از ما می خواهد‎ ‎که بار سنگین تری را حمل کنیم. محال است که اطاعت کنم‎ !
دیگری به دستور عمل کرد‎. ‎وقتی به دامنه کوه رسید،هنگام طلوع بود و انوار خورشید، سنگهایی را که شهسوار مومن‎ ‎با خود آورده ‏بود،روشن کرد. آنها خالص ترین الماس ها بودند‎…
بزرگی می گفت:
‎تصمیمات خدا مرموزند،اما همواره به نفع ما هستند‎.‎

آفرین دوست خوب من
پر از احساس و زیبا

قشنگ بود ولی کمی پیچیدگی معنایی دارد- راستش احساس میکنم مردم دیگر حال شنیدن چیزهای پیچیده راندارند- همه چیز بیاد آمده باشد و قابل هضم مثل همین غذاهای فست فود-

درودهاااااااا
مانا باشید

درود زیباست

با احساس بود

درود برشما