سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        فراموشی

        شعری از

        مهرداد بهار

        از دفتر شعرناب نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۰ ۱۳:۴۷ شماره ثبت ۴۴۸۶
          بازدید : ۷۷۷   |    نظرات : ۱۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهرداد بهار

        نه افسوسم،نه اعجابم
        نه بیدارم ونه خوابم
        نمیدانم بهار وعده گاهمان،همان جنت جاویدان
        سحرهای سپیدش،آن زمان که مست بودیم از هوای هم
        سراسر عهد بستن بود آن خلوت لاهوتی
        پر از عطر نفس هایی که گویی بسته بر هم بود
        غروبش خود طلوعی بود در مغرب
        طلوعش زادگاه قصه های شرق
        سراسر پاکی چشمان دخترهای گلگون رخ
        پر از آوای سم اسب مردان اهورایی
        افق نزدیک بود بر لحظه شیرین وصل ما
        پر از غوغا،پر از آوا
        تلاقی نگه هامان پر از آرامش جاوید
        گهی خجلت زده در بستر امید
        پر از باور ولمس عشق در فردا
        پر از رویا،بسی زیبا
        همای شوق وشیدایی نشسته روی شانه هایمان آرام
        لمیده مهر مهرآیین او بر بام
        وما آنجا...اگرچه همچو حالا بی خبر بودیم از عالم
        ولی رویایی از پرواز بودیم وکنار هم
        ندانسته،نخوانده،غافل غافل
        وبا این همه سرتاپا،سراسر دل
        اذان عشق بر گلدسته رویایمان جاری
        و در مسجد نمی دیدیم دیواری
        به تو گفتم...نمی دانم...
        چه شد آن رازهای آشکار چشم؟
        چه شد بوسه جزای خشم؟
        تو میدانی کجا بودیم؟
        تو می دانی چه شد زان پس؟
        که ترک دیگری را گفت؟
        که آن پیمانه را بشکست؟
        همان اویی که پیمان بست؟
        نمی دانم...گویی مرده ام دیگر
        تو یادی داری اندر سر؟
        تو می دانی کجا خاموش شد عرفان کودک گونه دینم؟
        کجا گم شد کلید جان و آیینم؟
        تو یادت مانده است یا نه؟
        گویی قرن ها خوابی ندیدیم از طلوع دل
        دلم تنگ است عزیز من...برای یاد آن محفل
        تنگ دیروزی که قرن پیش بگذشته
        دلم قبل از اذان صبح بشکسته
        و دل مغلوب...خرد غالب
        کدامین جنگ؟یادم نیست
        تو گویی گم شدیم در پشت ابر غم
        و جای مستی چشمانمان بنشسته صد ماتم
        میدانی که راهی نیست تا برگشتن ودیدار
        فقط یک ضربه بر بنیان این دیوار
        تو میدانی که پیدا میشوم در چشم های روشن دیروز
        و فردا را به رنگ قرن پیش آرم
        نمی دانم کجا هستی؟
        تو را محض شب و مستی
        فقط یک بار دیگر بازگرد و باز
        صدا کن نام من را در سکوت شب
        بخوابان عقل را در مهد جان خود
        و مستش کن به افسونت دگر باره
        تنیده کن دلم را با دلت این بار
        تا نباشد جای فرغت باز
        بکن پیدا مرا در پشت اندیشه
        سبک کن وزن اندوهم
        بکن پیدا مرا که من
        پس سنگینی عشقت سبک روحم!
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5