کیستی ای زاده ی خیر البشر
مادرِ عشقی و بانویِ هنر
در محبت قله ای ،درمهر، ماه
نورِ امّیدی به شب های سیاه
درسخاوت تام و در الفت تمام
عفت وعصمت به نامت بر دوام
مادری را از تو هرکس بهره برد
از نشا ط مادری هر گز نمرد
هر کسی آموخت از تو دلبری
می شود فرزانه بی افسونگری
یازده معصو م را مادر تویی
ذات بی مثل خدا ساغر تویی
گفت پیغبرتومن را مادری
یعنی از پیغمبری بالا تری
شیر تو شد خون سرخ کربلا
روح تو شد زینب پرماجرا
غرق درآ یینه ات شد آفتاب
شرط زیبائی توئی ای نقش ناب
ای به اشکت بستر سجاد ه تر
دل به مهرت می شود دلداده تر
در دل آیینه ها داری حضور
کی تو را باور کند چشمان کور
ای نگاهت شعله ی بیگانه سوز
داستا ن و قصه ات افسانه سوز
راستی میزان و معیار تو بود
کاستی کی جنس بازار توبود
ای زن الگوی زنهای بهشت
بی تو زیبایی ندارد سرنوشت
نام توعشق وصفا وسادگیست
جام تو منظومه ی آزادگیست
عقل من را قدرت تشریح نیست
هیچ مخلوقی به تو تشبیه نیست
هست این توصیف های مختصر
ساز و سوز یک دل سطحی نگر
دخترم آرایه از زهرا بگیر
صورت و سرمایه از زهرا بگیر
عشق را رکن واساس و پایه اوست
مظهر زنهای بی پیرایه اوست
او زن دوران خوش باشی نبود
لوده ی بازار عیاشی نبود
شوهرش را دلبر و دلدار بود
همسر آرامش دشوار بود
هر که بوی و خصلت زهرا گرفت
زهره گشت و عزتش بالا گرفت
او که با فرهنگ زهرا شدعجین
شد بدون ناز ناز و نازنین
صورت ازرنگ تظاهر پاک کن
عشق بی افرنگ را ادراک کن
دختر من هرکسی محجوب نیست
نزد محبوب خدا محبوب نیست
دخترم چون خواستی عاشق شوی
باید اول عشق را لایق شوی
دخترم گرخوا ستی بانو شوی
بایدازاین سیره گل با نو شوی
دخترم میخواستی مظهر شوی
باید از این زاویه مادر شوی
دخترم میخواستی باشی عزیز
باهوس ها ی هواس ات کن ستیز
دخترم گر خواستی والا شوی
باید از این پله ها بالا شوی