بیاد کودکی هایم مشق بابا نوشته ام امشب
معلم اینجا نیست، دردم را تنها نوشته ام امشب
درد معلمی که بابا بود،همیشه در فکر ما بود
مشق معلم و بابا یکجا نوشته ام امشب
همیشه او گویی پاسخی برای قصه هایم داشت...
من که پاسخش را فقط چرا نوشته ام امشب؟؟؟؟
امشب در بغض گلویم گویی معلمی خوابیده ...
بغض گلویم را من به خدا نوشته ام امشب
نمی دانم چرا لبانم دارد این چنین میلغزد
راستی مگر مشقم را در سرما نوشته ام امشب
ترس!، نه! باورکن من که از معلمم نمی ترسم
ببین نام او را چه بی پروا نوشته ام امشب
چرا ساکتی ؟ چرا به من آفرین نمی گویی؟؟
ببین مشقم را چه خوش خط و زیبا نوشته ام امشب
اجازه آقا ! باورکن هرچند تو با ما قهری ،اما
من تمام مشقم را از شما نوشته ام امشب
اجازه آقا! چرا قهری؟مگر نمی بینی ؟...
تکلیف و مشقم را بدون امضا نوشته ام امشب
هرچند بغضم را در گلو همیشه خط خطی می کردم
اما به خاطرت حرفم ، خوانا نوشته ام امشب
بابای من معلم بود ،نه ! نه! معلمم بابا بود
اما بدون بابا گویی انشا نوشته ام امشب
"با" و "الف" که تنها سرمشق رهگذر نبود،آری
با دو حرف معنی کل الفبا نوشته ام امشب
الفبای رهگذر ، با معلمی که تنها بود
درد من و معلم و بابا نوشته ام امشب...
پ.ن
تقدیم به همه اساتید و معلمان خوبم
و در پایان اگر نام هذیان بر سروده ی حقیر بگذارید قصور شعریم را خواهید بخشید
تقدیمی زیبایی است
مبارک اساتید گرامی باشد