سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        بیا که باز تو را جرعه جرعه سر بکشم

        شعری از

        مریم صفری

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۴ ۱۰:۵۵ شماره ثبت ۴۴۱۹۸
          بازدید : ۴۵۳   |    نظرات : ۳۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مریم صفری

        بیا که باز تو را جرعه جرعه سر بکشم
        فقط به قدر شبی من تو را به بر بکشم
        بیا که بوی تنت را بهانه می گیرم
        در آسمان خیالت بیا که پر بکشم
        چقدر وقت بلا حجم بودنت کم بود
        چقدر عاشق اینم تو را سپر بکشم
        یکی همیشه می آید به خواب من این بار
        خدا کند به تو او را شبیه تر بکشم
        یکی همیشه می آید که صورتش مات است
        مقدر است به جای رخش قمر بکشم
        عجیب قسمتم این است زجر دنیا را
        فقط به خاطر عشق تو یک نفر بکشم
        صدای زنگ می آید و چشم می بندم
        که در خیال تو را ساده پشت در بکشم
        و کاش یک شب عزیزم تو پشت در باشی
        فقط به قدر شبی من تو را  .....

        مریم صفری
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۳:۰۹
        عجیب قسمتم این است زجر دنیا را

        فقط به خاطر عشق تو یک نفر بکشم


        صدای زنگ می آید و چشم می بندم

        که در خیال تو را ساده پشت در بکشم


        و کاش یک شب عزیزم تو پشت در باشی

        فقط به قدر شبی من تو را .....
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود نازنین بانو خندانک
        غزل بسیارزیبایی بود خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        لذت بردممم خندانک خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۰۶
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۲۵
        درود بانو
        غزلی ناب و زیباست خندانک خندانک خندانک
        عليرضا حكيم
        جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۱۶:۴۶
        خندانک
        مجنون ملایری
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۳:۲۲
        باسلام خوب و عالی موفق باشی شاعره محترم
        سما همدانی
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۴:۲۳
        سلام
        مثل همیشه زیبا و هنرمندانه خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        پیروز باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        منصور شاهنگیان
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۴:۴۶

        درود بر شما :

        بسیار زیبا و خواندنی ...

        موفق باشید ...

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        اعظم قانع
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۱۰
        سلام دوست شاعر و خوش کلامم
        عاالی بود عالی
        قلم زیباتون مانا
        وحید کاظمی
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۳۵
        درود بر خواهر خوبم
        زیبا و دلنشین
        با چاشنیه احساس
        مرحبا
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۰۳
        ..................... خندانک خندانک خندانک .........................
        صدای زنگ می آید و چشم می بندم
        که در خیال تو را ساده پشت در بکشم
        خندانک
        خندانک
        عجب غزل زیباااااایی ! خندانک خندانک خندانک
        دلبرانه بود خندانک خندانک
        دست مریزااااد بانو خندانک خندانک خندانک
        ....................... خندانک خندانک خندانک ..........................

        جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: «بین شما کسی هست که مسلمان باشد؟»
        همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد. بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت: «آری من مسلمانم.»
        جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا. پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند. جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که می‌خواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد. پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد.
        جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید: «آیا مسلمان دیگری در بین شما هست؟»
        افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را به قتل رسانده نگاهشان را به پیش‌نماز مسجد دوختند. پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت: «چرا نگاه می‌کنید؟ به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمی‌شود!»
        اسفندیار گلزار
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۳۲
        درود برشما زیبا سروده اید
        ولیکن در بیت
        چقدر وقت بلا حجم بودنت کم بود
        چقدر عاشق اینم تو را سپر بکشم
        حال که دوست دارید تصویر او را مانند سپر بکشید به نظر حقیر حجم بودنش را باید بیشتر نمایان می کردید تا تضادی در این خصوص به وجود نیاید. البته این فقط نظر بنده بود سرفراز و پایدار باشید خندانک خندانک خندانک
        حسام الدین مهرابی
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۱۸
        زیبا سرودید و پر از احساس خواهر گرامی
        احسنت بر شما...
        بهاره ترابی (بهارنارنج)
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۹:۵۵
        خندانک خندانک
        آرمین اسدزاد (الف)
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۰:۲۶
        زجر دنیا را فقط به خاطر عشق تو یک نفر بکشم...
        احساسی ناب در قلب عباراتی دل انگیز خندانک
        هزاران احسنت خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۲:۲۹
        یکی همیشه می آید که صورتش مات است

        مقدر است به جای رخش قمر بکشم
        .........
        زیبا و معصومانه
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        و ممنون
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جهان شاه تاج مرادی
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۴:۳۳
        درودها بر شما سرکار بانومریم صفری!
        غزلی سرشار از عاطفه و لبریز از احساس خواندم و لذت بردم.
        پیروز و پاینده باشید.
        مسيحا الهیاری
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۴:۴۰
        سلام مريم مقدس بي نظيرترين غزلي بود جرعه جرعه سر بكشم واقعا آفرين

        ترانه گمنام

        گفته بودم بی تو میمیرم
        ولی این بار نه
        گفته بودی عاشقم هستی
        ولی انگار نه
        هر چی گویی دوستت دارم به جز تکرار نیست
        خو نمیگیرم به این تکراره طوطی وار نه
        تا که پابندت شوم از خویش میرانی مرا
        دوست دارم همدمت باشم
        ولی سربار نه
        قصده رفتن کرده ای تا باز هم گویم بمان
        بار دیگر میکنم خواهش ولی اصرار نه
        گه مرا پس میزنی
        گه باز پیشم میکشی
        آنچه دستت داده ام
        نامش دل است افسار نه
        نیره ناصری نسب
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۶:۱۹
        درود بر بانوی گرامی

        غزل زیبایی بود و دستمریزاد بر توانایی شما

        پاینده باشید خندانک خندانک خندانک
        علی   صادقی
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۷:۱۴
        سلام ...بسیار عالی ..

        درود بر شما
        ایمان نوش آذری
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۲۳:۴۷
        چقدر وقت بلا حجم بودنت کم بود

        چقدر عاشق اینم تو را سپر بکشم خندانک
        جعفر جمشیدیان تهرانی
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۴:۲۷
        درود و افرین
        خندانک خندانک خندانک
        مسعود احمدی
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۴:۰۷
        درودی دگر باره بر شما...
        دست مریزاد خندانک خندانک خندانک خندانک


        بیتی از آخرین سروده ام :

        یک شب دوباره خشم خود را جار خواهم زد !

        در ناف « تهرانسر » خودم را دار خواهم زد !
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3